بسم رب الشهدا و صدیقین
"نمی توانی در برابر قضا و قدر الهی بایستی"این جمله ای بود که در این دو هفته از همه شنیدم. ای کاش می توانستم و ای کاش قضا و قدر طور دیگری بود که امروز لباس مشکی به تن نداشته باشم اما ما همه سر تعظیم در برابر حکم الهی فرود می آوریم که "انا لله و انا اليه راجعون"و روزی نیز نوبت به خود ما می رسد.
روزهای اول در غم از دست معین عزیز بسیار گریه می کردم و البته همچنان گریه می کنم چون برادری عزیز را از دست داده ام اما بعد از گذشت این دو هفته و همت و یاری و همدلی یاران در اتحادیه را وقتی مشاهده کردم و نام نیکی که از این شهید بزرگ بر جا ماند تنها بدان غبطه می خورم و آرزویم این است که ای کاش ما نیز مثل او شویم؛ عاقبت به خیر! اما معین ثابت کرد عاقبت به خیری نیز سعادت می خواهد.
معین جان روحت شاد و این شاعر ناب مهدی فصیحی که در افتتاحیه کانون شعر اتحادیه اشک همه را جاری کرد تقدیم تو باد:
شروع می کنم این شرح داغ داران را
مرور حادثه را ، قصه پریشان را
هوا ، هوای غروب است و سخت دل گیرم
نشسته ام به تماشا نزول باران را
نگاه خیره ی من با مرور قصه شهر
چگونه اشک نریزد تمام تهران را
چگونه سر کند این جا کسی که در ذهنش
غمی به وسعت دریاست هر خیابان را
چگونه سر کند این جا کسی که می داند
هوا پس است ، پس از هر عبور طوفان را
"خلاصه اش بکنم کل من علیها فان "
شکسته حادثه ای سرو این گلستان را
غزل برای وجودش به عشق محتاج است
ولی چگونه دهد شرح عشق دانان را
نسیمی از گنبد رسید چندی پیش
یقین کنم به کنارت شه خراسان را
برو بهشت برو کربلا ندیده ما
سلام ما برسان سید شهیدان را