Quantcast
Channel: مسیر
Viewing all 168 articles
Browse latest View live

خداوند استاد معلم دامغانی را برایمان نگه دارد

$
0
0

علي معلم دامغانی

اخیرا خبری شنیدم که استاد علی معلم دامغانی دچار عارضه مغزی شده و به بیمارستان منتقل شدم. من با این شعر بلند «مجلس حر» ایشان بسیار گریه کردم. برای سلامتی ایشون دعا کنید.

شعر مجلس حر را در ادامه مطلب بخوانید.

http://www.nasimonline.ir/Images/News/Larg_Pic/5-9-1390/IMAGE634578969063181172.jpg


انقلاب‌ ارتباطات‌، جامعه‌ شبکه‌ای‌ و ذهنیت‌ و هویت‌ ناپایدار

$
0
0
مقدمه

انقلاب‌ ارتباطات‌ در دوگونه‌ متمایز فنی‌ و ساختاری‌ و نیز در شکل‌ ظهور جامعه‌ شبکه‌ای‌و اطلاعاتی‌، که‌ از مهم‌ترین‌ ویژگی‌های‌ آن‌ «فرهنگ‌ واقعیت‌ مجازی‌» و «زمان‌ بی‌زمان‌ وفضای‌ جریان‌ها» است‌ و در نتیجه‌، با ایجاد تحول‌ در مفاهیم‌ مکان‌ و زمان‌ و فراهم‌ آمدن‌ منابع‌و مراجع‌ جدید هویت‌، ذهنیت‌ و هویت‌ انسان‌ را در جهان‌ جدید ناپایدار و سیال‌ می‌سازد که‌ به‌نوعی‌ همخوان‌ و سازگار با اندیشه‌ پست‌ مدرن‌ در مورد هویت‌ انسان‌ است‌. به‌ واسطه‌ این‌تحولات‌ ساختاری‌ و معرفتی‌ و شکل‌گیری‌ ذهنیت‌ و هویت‌ سیال‌ و ناپایدار در جهان‌ جدید،ذهنیت‌ و هویت‌ ما ایرانیان‌ نیز به‌ ناچار متحول‌ و سیال‌ و ناپایدار می‌شود و برداشت‌های‌ ما ازمفاهیم‌ هویت‌ ملی‌، فرهنگی‌ و مذهبی‌ نیز دگرگون‌ می‌گردد. چاره‌ کار آن‌ است‌ که‌ دست‌به‌بازفهمی‌ و بازسازی‌ هویت‌ بزنیم‌.

باقی مقاله را در ادامه مطلب بخوانید...

پی نوشت: دوستانی که به مباحث جامعه شناسی و علوم ارتباطی علاقه دارند این مطلب خیلی کمکشون می کند

هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است

$
0
0

هوای شهر بهاری ولی غم انگیز است
بهار اگر تو نباشی شبیه پاییز است
دلم هوای تو کرده بیا عزیز دلم
ببین که کاسه صبرم ز غصه لبریز است



.:اللهم عجل الولیک الفرج:.

وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را

$
0
0
وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را 
شاهی كه شكسته‌ست مصیبت كمرش را 
پروانه به هم ریخته گهواره خود را 
تا باز كند از پر قنداق، پرش را 
تلخ است پدر گریه كند، طفل بخندد 
سخت است كه پنهان بكند چشم ترش را 
دور و برش آن‌قدر كسی نیست كه باید 
این طفل در آغوش بگیرد پدرش را 
مادر نگران است، خدایا! نكند تیر 
نیت كند، از شیر بگیر پسرش را 
هم چشم به راه است كه سیراب بیارند 
هم دلهره دارد كه مبادا خبرش را... 
ای وای از آن تیر و كمانی كه گرفته‌ست 
این بار سپیدی گلویی نظرش را 
 
وقتش شده بر دست بگیرد جگرش را 
مردی كه شكسته‌ست مصیبت كمرش را 

علی عباسی


خدا صلاح ما را بهتر می داند

$
0
0
پیرمردِ روستا زاده ‏ایبود که یک پسر و یک اسب داشت؛ روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه‏ ‏ها برای دلداری به خانه پیرمرد آمدند و گفتند: عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرار کرد 

روستازاده پیر جواب داد: از کجا می دانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی‏ ام؟ همسایه ‏ها با تعجب جواب دادن: خوب معلومه که این از بد شانسیه!

هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیرمرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت. این‏بار همسایه‏ ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند: عجب اقبال بلندی داشتی کـــه اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه برگشت!

پیرمرد بار دیگر در جواب گفت: از کجا می ‏دانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی‏ ام؟ 

فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب‏ های وحشی، زمین خورد و پایش شکست. همسایه ‏ها بار دیگر آمدند و گفتند: عجب شانس بدی! و کشاورزِ پیر گفت: از کجا می‏ دانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی‏ ام؟ 

و چند تا از همسایه‏ها با عصبانیت گفتند: خب معلومه که از بد شانسیه تو بـوده پیرمرد کودن!

چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند. پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته‏ اش از اعزام، معاف شد.

همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند: عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد! این بار کشاورز پیر عصبانی شد و گفت: چرا این ها را از حکمت خداوند نمی دانید و همه چیز را از شانس و اقبال تعریف می کنید؟



"وَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ" 

خیلی از ما اتفاقاتی در زندگی خود داشتیم؛ اتفاقاتی که از نظر ظاهری برای ما بد بوده اند اما برای ما خیر زیادی در آن نهفته بوده است... 

دولت مصلحت نشینی و عقب گرد؟!

$
0
0
روز گذشته بعد از گمانه‌زنی‌های فراوان در مورد کابینه دولت یازدهم؛ روحانی در مراسم تحلیف خود لیست پیشنهادی کابینه‌اش را تقدیم ریاست مجلس کرد؛ لیستی که دو شاخصه قریب به اتفاق اعضای آن وجود داشت؛ افراد این لیست یا عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و نهادهای وابسته به آن بودند و یا در دولت های سازندگی و اصلاحات مسئولیتی داشته‌اند.


صادق زیباکلام در تحلیل حماسه دوم خرداد می گوید: "اگر دو ماه پیش از دوم خرداد کسی به من می گفت که خاتمی 20میلیون رأی دارد؛ می گفتم مجنون است. ما برای خاتمی در نهایت تصور سه میلیون رأی را داشتیم" . این تحلیل زیباکلام دور از واقعیت نبود چرا که بعد از انتخابات 2خرداد 76 سید محمد خاتمی خود از این رأی شوکه شده بود. حسن روحانی نیز که با رأی مرزی 50.7 درصدی روی کار آمده است انگار هنوز باورش نشده رئیس جمهور ایران شده است و روز گذشته برای چندمین بار در هفته های اخیر این جمله را تکرار کرد که "در هفته‌های گذشته درباره پیام صندوق‌های رای بسیار تأمل کردم"این می تواند در تشکیل و چینش کابینه خطرناک باشد و اعمال سلیقه اطرافیان را در دولت روحانی بالا ببرد که ظاهرا این اتفاق افتاده است.

صادق زیباکلام امروز طی یادداشتی در روزنامه "قانون"نوشت: "رحمانی فضلی از نزدیکان علی لاریجانی، رئیس مجلس بوده و حضور وی را شاید باید تضمینی دانست که با دادن یک مهره کابینه دولت بتواند اعضای معرفی شده بر لبه تیغ خود که به اصلاح طلبان نزدیک هستند را به سلامت به سرمنزل مقصود ببرد"که این نشان می دهد روحانی برای گذراندن وزرایی که در حالت طبیعی نمی توانند از مجلس رأی اعتماد بگیرند حاضر شده به مجلس نیز باج دهد.

دولت روحانی در شرایطی روی کارآمده است که پتانسیل جوان و پر انرژی دو دولت قبل باعث شده تا طی 8 سال هر استان کشور 4 بار توسط هیئت دولت بازدید شود و تلاشهای خستگی ناپذیر دولت نهم و دهم، دولت روحانی را نیز ملزم به ادامه این تکاپو می دارد اما بررسی وزرا به احاظ سن و خاستگاه سیاسی و اجتماعی آنها نتیجه دیگری را حاصل می کند.

اگر دولت روحانی به ثمر نشیند با میانگین 58 سال سن پیر ترین دولت تاریخ انقلاب لقب می گیرد. کابینه دولت در زمان هاشمی رفسنجانی 44 سال بود که همان افراد به کابینه خاتمی نیز منتقل شدند و سن دولت بالاتر رفت اما ورود احمدی نژاد و باز شدن حلقه مدیریت باعث شد نیروهای جوان و پر انرژی وارد دولت شوند و ثمره آن این تلاش عظیم بود. دولت روحانی اما با معرفی این افراد که همه همقطاران هاشمی و خاتمی در دولت های سازندگی و اصلاحات بودند با عقبگردی بزرگ میانگین سنی دولت را به 58 سال رسانده است که ثمری جز لختی دولت ندارد. بطوری که کم سن‌ترین فرد معرفی شده، طیب نیا وزیر پیشنهادی اقتصاد با 53 سال و مسن‌ترین فرد، نعمت زاده وزیر پیشنهادی صنعت با 68 سال می‌باشد.

از سوی دیگر قریب به اتفاق وزرای پیشنهادی روحانی دو شاخصه وابستگی به مجمع تشخیص مصلحت و هاشمی و یا یکی از این دو ویژگی را دارا هستند.

بیژن نامدار زنگنه (وزیر پیشنهادی نفت)که رأی اعتمادش به دلیل پرونده هایی بازی چون قرارداد کرسنت در هاله ابهام است وزیر جهاد، نیرو و نفت در کابینه‌های میرحسین موسوی، اکبر هاشمی رفسنجانی و سید محمد خاتمی بوده است و رابطه کاری با مجمع تشخیص مصلحت دارد.

حسین دهقان (وزارت پیشنهادی دفاع)؛اردیبهشت 1389 بود که محسن رضایی، دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، وی را به عنوان دبیر کمیسیون سیاسی، دفاعی و امنیتی دبیرخانه مجمع معرفی کرد.

مصطفی پور محمدی (وزیر پیشنهادی دادگستری)؛رئیس فعلی سازمان بازرسی کشور که معاون برون مرزی وزیر اطلاعات هاشمی بود و به لحاظ حزبی نیز در جریان موسوم به راست سنتی محسوب می شود.

محمدرضا نعمت‌زاده (وزیر پیشنهادی صنعت، معدن، تجارت)؛مدت ۱۰ماه در سال ۱۳۵۸وزیر کار، و بین سالهای ۱۳۵۹تا ۱۳۶۰و سپس از ۱۳۶۸تا ۱۳۷۶به ترتیب در دولت‌های محمدعلی رجایی و اکبر هاشمی رفسنجانی وزیر صنایع بود.

محمود حجتی (وزیر پیشنهادی جهاد کشاورزی)؛در دوره اول ریاست جمهوری خاتمی به عنوان وزیر راه و ترابری و دوره دوم ایشان به عنوان وزیر جهاد کشاورزی از مجلس رای اعتماد گرفت.

علی ربیعی (وزیر پیشنهادی کار)؛از جمله مناصب مهم وی، معاونت اجرایی دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی (در دوره روحانی) و مشاور اجتماعی سید محمد خاتمی طی سالهای ۱۳۷۶تا ۱۳۸۴می باشد. ربیعی در انتخابات 88 هم در تیم میرحسین بود.

عباس آخوندی (وزیر پیشنهادی راه و شهرسازی)؛از جمله سوابق وی مسئول پشتیبانی جنگ، معاون اسبق سیاسی وزارت کشور در دوران وزارت علی اکبر ناطق نوری، دبیر شورای امنیت کشور، وزیر مسکن و شهرسازی در دولت دوم اکبر هاشمی رفسنجانی و مشاور میرحسین موسوی نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۸۸بوده است.

محمدعلی نجفی (وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش)؛در دولت های هاشمی رفسنجانی وزیر آموزش و پرورش بوده است. نجفی در دولت اول خاتمی رئیس سازمان برنامه و بودجه بوده است. نجفی در جریان های سیاسی از اعضای حزب کارگزاران محسوب می شود که به حزب خانواده آقای هاشمی شهرت دارد.

محمدجواد ظریف (وزیر پیشنهادی امور خارجه)؛سفیر و نماینده دائم جمهوری اسلامی ایران در سازمان ملل متحد به مدت ۵سال (از ۱۴مرداد سال ۱۳۸۱تا ۵تیر سال ۱۳۸۶) بوده است. از جمله سوابق دیگر وی نیز می توان به دستيار ارشد وزير امور خارجه، معاون حقوقي و بين‌المللي وزارت امورخارجه بوده است.

علی جنتی (وزارت ارشاد)؛از جمله مسئولیت های علی جنتی می توان به ریاست صداوسیمای استان خوزستان، استانداری خوزستان، ریاست دفتر اکبر هاشمی رفسنجانی (رئیس مجلس)، استانداری خراسان در دوران ریاست جمهوری هاشمی و سفارت ایران در کویت (تا پایان دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی) اشاره کرد. جنتی گزینه ناطق در دولت بوده که با چانه زنی لاریجانی معرفی شده است.

محمود واعظی (وزارت ارتباطات)؛ معاون پژوهش های سیاست خارجی مجمع تشخیص مصلحت نظام از 1378 تا کنون میباشد. وی هم چنین معاون سیاسی اروپا و آمریکا وزارت امور خارجه از سال 1368 تا 1376 - معاون اقتصادی وزارت امور خارجه از سال 1376 تا 1378 بوده است.

جعفر میلی منفرد (وزارت علوم)؛در دوره اصلاحات، با حکم سيد محمد خاتمي، مدتي به عنوان سرپرست اين وزارتخانه فعاليت داشت. همچنین بعد از ان دوران در دولت خاتمی معاونتهای علم و فناوری و دانشجویی وزارت علوم رو بر عهده داشته است.

مسعود سلطانی فر (وزیر پیشنهادی ورزش و امور جوانان)؛در کارنامه خود چهار سال عضویت در شورای عالی اداری کشور، چهار سال عضویت در شورای عالی اطلاع رسانی کشور، 12 سال سابقه استانداری در سه استان گیلان، زنجان و مرکزی، 8 سال معاون سیاسی در استانداریهای فارس، همدان و هرمزگان را در دولت های هاشمی و خاتمی را دارد.

این نوع چینش دولت از سوی روحانی در بیست و چهار ساعت گذشته باعث شده اظهار نظر های مختلفی درباره روحانی شود که عموم آنها به عدم استقلال رأی رئیس جمهور منتخب و زیرپا گذاشتن شعار اعتدال و استفاده از همه پتانسیل ها در دولت معطوف است که باید دید روحانی در پاسخ به این انتقادات چه جوابی خواهد داشت؟!

منتشر شده در رسانه ها:

خبرنامه دانشجویان ایران

رجا نیوز

پایگاه تحلیلی رویش

باید شبیه "مداد"بود

$
0
0
پسرک از پدر بزرگش پرسید: پدر بزرگ درباره چه می نویسی؟

پدربزرگ پاسخ داد: درباره تو پسرم، اما مهمتر از آنچه می نویسم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی، مثل این مداد بشوی.

پسرک با تعجب به مداد نگاه کرد و چیز خاصی در آن ندید: اما این هم مثل بقیه مداد هایی است که دیده ام !

پدر بزرگ گفت: بستگی دارد چطور به آن نگاه کنی، در این مداد پنج صفت هست که اگر به دستشان بیاوری ، برای تمام عمرت با دنیا به آرامش می رسی :

صفت اول:

می توانی کارهای بزرگ کنی، اما هرگز نباید فراموش کنی که دستی وجود دارد که هر حرکت تو را هدایت می کند. اسم این دست خداست، او همیشه باید تو را در مسیر اراده اش حرکت دهد.

صفت دوم:

باید گاهی از آنچه می نویسی دست بکشی و از مداد تراش استفاده کنی. این باعث می شود مداد کمی رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تیز تر می شود (و اثری که از خود به جا می گذارد ظریف تر و باریک تر) پس بدان که باید رنج هایی را تحمل کنی، چرا که این رنج باعث می شود انسان بهتری شوی.

صفت سوم:

مداد همیشه اجازه می دهد برای پاک کردن یک اشتباه، از پاک کن استفاده کنیم. بدان که تصحیح یک کار خطا، کار بدی نیست، در واقع برای اینکه خودت را در مسیر درست نگهداری، مهم است.

صفت چهارم:

چوب یا شکل خارجی مداد مهم نیست، زغالی اهمیت دارد که داخل چوب است. پس همیشه مراقب باش درونت چه خبر است.

و سر انجام پنجمین صفت مداد:

همیشه اثری از خود به جا می گذارد. پس بدان هر کار در زندگی ات می کنی، ردی به جا می گذارد و سعی کن نسبت به هر کار می کنی، هشیار باشی وبدانی چه می کنی

لابی‌گری یک هفته اخیر مجلس و شباهتی که در فیلم «لینکن» عیان است

$
0
0

رهبر انقلاب در دیدار با دست اندر کاران جشنواره فیلم «عمار» تاکید کردند که هنرمندان انقلابی فیلم های «آرگو» و «لینکن» را ببینند و تحلیل کنند اما این روزها باید به نماینده ها و سیاسیون توصیه کرد که حتما فیلم «لینکن» را ببینند و با چگونگی وکیل الدوله شدن نمایندگان آشنا شوند.

نظام سیاسی آمریکا تفاوت بسیاری با نظام جمهوری اسلامی ایران دارد و تفکیک قوا و نظارت قوا بر یکدیگر، حضور همه اشخاص و جریان ها در جمهوری اسلامی و عدم ورود هر شخص و جریانی در نظام سیاسی آمریکا، لابی گری و رفتارهای پشت  پرده در نظام آمریکا دروغین بودن دموکراسی در غرب را عیان کرده است.

http://go.bloomberg.com/political-capital/files/2012/11/1128-Lincoln.jpg

این برای همه اثبات شده که سیاست آمریکا در پشت پرده ها رقم می خورد اما شاید فیلمی که بتواند به وضوح این موضوع را به تصویر بکشد فیلم سینمایی لینکن باشد. فیلمی که در آن چهره ضعیف لینکن به عنوان یک قهرمان ملی معرفی می شود و نحوه ورود و عمل لینکن در مجلس سنای امریکا را در نوع خود بی نظیر نشان می دهد اما در مطلب ذیل اشاره ما تماما به همین نحوه ورود و تعامل لینکن و تیم آن در صحنه سنا و مدیریت کردن آن را با استفاده از لابی‌گری نشان می دهد.

آبراهام لینکلن نخستین رئیس جمهور، جمهوری خواه ایالات متحده بود که در جریان اختلافات عمیق دموکراتها در سال 1861 توانست با 40 درصد آراء به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده انتخاب شود. اما مشکلی که لینکلن در زمان تصدی پست ریاست جمهوری با آن گریبانگیر بود، اختلافات شدید داخلی بین ایالات شمالی و جنوبی آمریکا بود. در واقع ریشه مشکل از اینجا آغاز می شد که ایالات جنوبی آمریکا که صاحب زمین های حاصلخیز کشاورزی و مواد خام اولیه بودند، به شدت به نظام برده داری اعتقاد داشتند و سیاه پوستان را جزو املاک خود به حساب می آوردند! اوضاع معیشتی سیاهان در آن دوران به حدی فاجعه بار بود که اغلب دلیل مرگ و میر آنها گرسنگی عنوان می شد. این وضعیت حتی سبب شد تا سیاهان قیامی بر ضد سفید پوستان انجام دهند اما پیش از هرگونه اقدامی توسط سفید پوستان سرکوب شدند.

اما اوضاع در ایالت های شمالی آمریکا متفاوت بود. آنها به دلیل اینکه زمین حاصلخیزی نداشتند و شغل اکثر آنها مربوط به تجارت یا بانکداری مربوط می شد، از حقوق سیاه پوستان حمایت می کردند و حتی آنها را به صورت قاچاقی از ایالت های جنوبی به شمالی منتقل می کردند. دامنه این اختلافات به حدی افزایش پیدا کرد که بالاخره مردم 2 ایالت در سال 1861 رسماً دست به سلاح بردند و با یکدیگر وارد جنگی داخلی شدند. این جنگ که حدود 4 سال به طول انجامید، خسارت بسیار هنگفت جانی و مالی برجای گذاشت و البته با پیروزی ایالات شمالی بر جنوبی به پایان رسید. بعد از این پیروزی بود که برده های سابق که انسان های آزاد2 امروز بودند، سراغ اربابان سابق خود رفتند و حسابی از خجالت آنها در آمدند!. بعد از اتمام جنگ داخلی لینکلن تصمیم گرفت تا ایالات متحده را از نو بسازد. وی نظام بانکی وقت آمریکا را تغییر داد و آن را به شکل امروزی پایه گذاری کرد. او همچنین با تصویب قانون جنجالی لغو برده داری سبب شد تا سیاه پوستان آن دوران وی را به نشانه احترام پدر صدا کنند!


اتفاقات اصلی این فیلم پیرامون لغو قانون برده داری و لابی بازی های لینکن در مجلس سنا است. معاون لینکن با گماردن یک تیم تک تک نماینده ها را می خرد و با خود همراه می کند. یکی را در زمین گلف؛ یکی را با وعده پول، یکی را با تهدید و یکی را با وعده مقام و مثل این یکی ها آنقدر هست که رأی در مجلس به نفع وی بازگردد و کار به جایی می رسد که حتی رئیس مجلس سنا نیز در آخرین لحظه به نفع لینکن رأی می دهد.

اتفاقات این روزهای مجلس برای کسانی که فیلم لینکن را دیده اند بسیار جالب است. لابی گری هایی که در رستوران ها و جلسات خصوصی بیرون مجلس صورت گرفت و وکیل الملت بودن به وکیل الدوله بودن تبدیل شد و حتی افرادی در جایگاه هیئت رئیسه ای مجلس نیز با ادله غیر منطقی به دفاع از وزرای پیشنهادی پرحاشیه روحانی پرداختند.

مهرداد بذرپاش در خصوص این لابی‌گری‌ها در رأی اعتماد وزرا می گوید: عرصه رایزنی در این دوره از حد عرف فراتر رفته و جلسات مختلفی بیرون از مجلس شکل گرفته که به هیچ عنوان زیبنده مجلسی اصولگرا و آرمانی نیست. نمایندگان عزیز باید مراقبت کنند که تحت تاثیر برخی رفتارها قرار نگیرند که انشاءالله همین گونه است.

حمید رسایی در روز رأی به کلیات دولت و برنامه آن گفت: مجلس را در بزنگاه‌ها قضاوت می‌کنند. الان بزنگاه است. از معدودی همکاران  گلایه می کنم که برخی جلسات را در رستوران ها و مجامع عمومی گرفتند بخصوص روسای یکی از کمیسیون های نظارتی. در اعتراض به اینکاربنده از کمیسیون اصل 90 استعفا می دهم و به کمیسیون دیگری می روم. من این موضوع را به ایشان گفتم که پشت تریبون خواهم گفت.

و این لابی گری ها به جایی رسید که محمدرضا باهنر نایب رئیس دوم مجلس شورای اسلامی که در غیاب علی لاریجانی ریاست ساعات پایانی جلسه علنی عصر امروز مجلس را بر عهده داشت، پیش از اعلام پایان نشست نمایندگان مجلس اظهار داشت: ظرف یک هفته گذشته شما همکاران نماینده با وزرای پیشنهادی جلسات و نشست‌هایی داشتید و رفت‌وآمدها زیاد بود. لذا اکنون از شما خواهش می‌کنم از آنجا که ما از امروز رفت‌وآمدها را به مجلس محدود کردیم تا نظم و انضباط بیشتری ایجاد شود، نمایندگان هم در خارج از مجلس جلساتی با وزرای پیشنهادی نداشته باشند.

نایب رئیس مجلس تاکید کرد: از نمایندگان می‌خواهیم که جلساتی در منزل، هتل، باشگاه و یا هر جای خارج از فضای مجلس نداشته باشند و چه دعوت‌کننده این جلسات نمایندگان باشند و چه وزرای پیشنهادی، اما نباید این جلسات برگزار شود.


پـوشـیدن کـفـش‌های آهــنـــی برای حفظ یک زنــدگـــــی

$
0
0

یــــک سینمـــــای اجتمـــــاعـــــی واقــــــع بینــــانـــــه؛

«دهلیز» چه می خواهد بگوید؟!

بعد از مدت ها تعریف و تخریب های متداول سینماگران در مواجهه با یک فیلم توفیق حاصل شد و به مدد برخی از دوستان به تماشای فیلم  «دهلیز» رفتم. ابتدا نمی خواستم مثل همیشه وارد فضای نقد و نظر شوم اما تماشای فیلم و نکاتی که در این فیلم نظرم را جلب کرد؛ من را وا داشت تا جریده ای کوتاه در مورد آن بنویسم.



نگاه روشنفکرانه در سینمای اجتماعی طی چند سال گذشته تغییرات زیادی را در نوع فیلمسازی سینماگران حاصل کرد. حرکتی که امثال فرهادی با ساخت «چهارشنبه سوری» شروع کرد و همفکرانش او را همراهی کردند و بعد از آن با ساخت «درباره الی»، «جدایی نادر از سیمین»، «برف روی کاج ها» ، «زندگی خصوصی»، «هیس... دخترها فریاد نمی زنند»، «خوابم میاد» و... ادامه یافت. قرار دادن موضوعات محوری «خیانت»، «تجاوز»، «عشق های مثلثی»، «سیاه نمایی» و... و با استفاده از دوربین روی دست برای انتقال استرس و توهم در مخاطب جریان سینمای اجتماعی را به انحراف کشاند و تک فیلم هایی چون «یه حبه قند» یا بوسیدن روی ماه» نیز در این فضا فرصتی برای درخشش پیدا نکرد. هر چند از سوی مردم مورد استقبال واقع شدند. اما «دهلیز» که با کارگردانی جوان و برآمده از «آژانس شیشه ای» پا به عرصه سینما گذاشت نگاه اصیل همراه با رعایت انصاف را در خصوص واقعیت های اجتماعی ارائه کرد.

تلاش برای حفظ خانواده

اولین نکته مهم در خصوص فیلم «دهلیز» که خلاف جریان روشنفکری عمل کرد و اتفاقا موفق و مورد استقبال هم بود، «تلاش برای حفظ خانواده» بود. بر خلاف فیلم های ساخته شده در چند سال اخیر که جدایی، طلاق و زندگی مستقل امری عادی جلوه می کرد اما «دهلیز» یک تلاش مقدس پنج ساله را برای حفظ زندگی مشترک نشان می داد. هانیه توسلی در نقش «شیوا»، یک زن فداکار هر روزش را در مسیر زندان، خانه قصاص کنندگان و مغازه داماد آن خانواده می گذراند و در خانه نیز تا دیر وقت شیشه عینک می تراشد تا بتواند زندگی را به جلو ببرد. حتی در سکانس های پایانی فیلم که رضا عطاران و هانیه توسلی از بخشش ناامید شده و فقط چشم در چشم هم گریه می کنند، توسلی می گوید:« بهزاد (رضا عطاران) من برای آزادی تو کفش های آهنی پوشیده ام».

نگاه درست به زن به عنوان عنصر درهم تنیدگی خانواده

در جو غالب و انحصاری سینمای روشنفكری، عادت كرده ایم كه شاهد زنانی باشیم كه یا در نقش معشوق به كار عشوه گری مشغول اند و یا در نقش مظلوم در حال له شدن زیر انگاره های مردسالارانه جامعه. نیازی به مثال نیست. در ذهن خود چند فیلم جدی سینمایی و زنان آن را تصور كنید تا این كلیشه های زنانه را به یاد آورید، اما در فیلم دهلیز، «هانیه توسلی» در نقش «شیوا»، مادری است جوان كه در غیاب شوهری كه پنج سال است در زندان به سر می برد، سرپرستی خانواده را بر عهده گرفته است.

به واقع «زن»، كانون خانواده است. غیاب زن، خانواده را در معرض از هم گسیختگی قرار می دهد. جایی دیده بودم كه پدر از دست داده را یتیم گویند و مادر از دست داده را لطیم(به معنای كسی كه لطمه خورده است). زن چه در جایگاه همسر و چه در جایگاه مادر، سرپرست عاطفی خانواده و منشأ پیوند و پایداری مفهومی به نام خانواده است؛ چراكه بنای خلقت عالم بر محبت است و باید بنای همبستگی جامعه و سلول های جامعه یعنی خانواده را نیز بافته ای از تاروپود محبت ادراك كرد. برخلاف نظر همه تئوری پردازان غربی این ماده، اقتصاد و منفعت نیست كه شالوده و زیربناست، بلكه عشق و محبت است كه به زندگی انسانی معنا می دهد و زیربنای حیات اجتماعی را مستحكم می كند.

نگاه درست به کودک و رفتارهای کودکانه

شاید دهلیز اولین فیلمی باشد که در آن نقش کودک تا این حد محوری باشد. اما مهمتر از محوری بودن کودک نگاهی است که به کودک وجود دارد. بازی‌های کودکانه بدون هیچ گونه دخل و تصرف واقعیت به نمایش گذاشته می شود. تیکه کلام ها، ترس ها و خطاها به تصویر کشیده می‌شود و اشتباهات آنها همراه با طنز لطیفی تماشاگر را همراه می کند.

معمولاً کودک در فیلم‌های ما، یا نقشی تزئینی دارد، یا در فیلم‌های خانوادگی حضور ندارد و فقط شنیده می‌شود که وجود دارد. کلاً نقشی کلیشه‌ای دارد، نه تهیه کننده؛ مثل فیلم «توتیا». اما اینجا نقشی متفاوت برای کودک می‌بینیم. در فیلم‌های غربی به این کودک می‌گویند «کودکِ کار درست کن»؛ یعنی وقتی کودک به موقعیت خودش پی می‌برد و وقتی فکرش را به‌کار می‌اندازد، می‌تواند مشکل را حل کند. همان‌طور که این بچه در آخر، با صحبت‌هایی که با مادر مقتول می‌کند، باعث حل آن مشکل می‌شود. درحالی‌که تمام تلاش‌های دیگران تا آن مرحله به نتیجه نرسیده بود.

برای کودکی از چیزی ترسیده یا خطایی کرده که نمی خواهد کسی از آن مطلع شود، امن ترین جا مخفی شدن زیر پتو و یا سرگرم کردن خود با کتاب های درسی و غیر درسی است. اما آنچه مشخص است این استرس از او خارج نمی شود تا آنجا که تکیه گاه محکمی داشته باشد. محمدرضا شیرخانلو که  نقش فرزند توسلی و عطاران را بازی می کند در یک دعوای کودکانه با پسر همسایه کتک می خورد و به ازای ان شیشه همسایه را می شکند. او در مقابل این فشار و استرس ابتدا به زیر پتو پناه می برد و بعد از آن مشغول خواندن کتاب می شود اما با صدای زنگ در رنگش زرد می شود. اینجا اوج بی پناهی کودک نشان داده می شود و وقتی در باز می شود و پدر را می بیند تمام استرس ها را فراموش می کند.

این را بگذارید در کنار نقش کودک در تداوم زندگی چه آنکه در پنج سالی که بهزاد زندانی است از مرگ خود مطمئن شده و دغدغه ای ندارد حتی تلاش هایی هم برای طلاق می کند تا همسرش راحت شود اما وقتی بعد از پنج سال فرزندش را می بیند تازه امید به زندگی در دلش جوانه می زند و این را چندین بار در فیلم تکرار می کند که «تا دیروز زندگی برایش اهمیت نداشت اما از وقتی امیرعلی(شیرخانلو) را دیده نمی خواهد بمیرد.»

در این فیلم درگیری کودکان با وسایل بازی غیر بومی که امروز خطرات جدی برای الگو سازی فرزندان ایرانی ایجاد کرده را نیز به خوبی به تصویر می کشد چه آنکه کودک «تورنادو» اسب زورو را به «رخش» اسب رستم ترجیح می دهد. و یا درگیری های او و همکلاسی هایش بیشتر با شخصیت کابوی برنامه کودک «اسباب بازی ها» و یا بِنتِن، اسپایدارمن، بتمن و... است.

راستگویی بهترین چیز است

از سوی دیگر این فیلم راستگویی را یک ارزش نشان می دهد و هیچ توجیهی برای دروغگویی را نمی پذیرد. کودک به پشتوانه حضور پدر به همسایه دروغ می گوید اما شب حقیقت را می گوید و نویسنده بدون هیچ تردید و صحنه سازی از آن به یک کار بد تعبیر می کند. عطاران بعد از پنج سال فرزندش را دیده است و باید دل او را بدست بیاورد. هر فردی می گوید برای انکه میانه پدر و پسر تلخ نشود بهتر است از کنار این مسئله عبور کند اما عطاران محکم می گوید:«تو کار خیلی بدی کردی» نکته مهم اینجاس که عطاران به عمل کودک کاری ندارد و آن را از کودکی می داند که درست است اما به رفتار پس از عمل توجه می کند و  می گوید:«دروغ گفتن کار خیلی بدی است!» و می گوید باید فردا برای عذرخواهی به سراغ مرد همسایه برویم.

عطاران تاوان دروغ گفتن را هم می پردازد و وقتی مرد همسایه برخورد بدی با آنها نشان می دهد و کودک توقع عکس العمل پدر را دارد به سادگی سر را پایین می اندازد و دست کودک را می گیرد و برمی گردد؛ بطوری که کودک هم متوجه می شود این برخورد تقاص آن اشتباه است.

این تقاص حتی در صحنه های پایانی فیلم نیز دوباره تکرار می شود و این بار عطاران به یک دروغ اعتراف می کند و علت در زندان بودنش را برای کودک می گوید و شیرخانلو به راحتی می گوید:« خب برو عذرخواهی کن تا تو را ببخشن» و اتفاقا خودش به نیابت از پدرش برای عذرخواهی از مادر مقتول می رود.

قصاص هم یک واقعیت است

ورود به موضوع بحث برانگیزی مانند قصاص با مشکلاتی جدی همراه است. اول آنکه تقریبا در چندسال گذشته بارها و بارها در آثار مختلف بیان شده و مورد بحث قرار گرفته است. در نتیجه بسیاری از مخاطبین اطلاعات و آشنایی جدی با این موضوع دارند و درباره آن قضاوت ها و ذهنیت های آماده ای دارند.

بحث هایی که تا همین سال پیش درباره فیلم “من مادر هستم” نیز به اوج رسید. از سوی دیگر قصاص مساله ای اجتماعی است که حتی درعالم سیاست نیز بازتاب های تاریخی ای داشته است. تبلیغات منفی متعددی درباره قصاص با ژست هایی انسان دوستانه انجام می شود که گاها اهداف سیاسی نیز وجود دارد. از سوی دیگر قصاص به عنوان یک باور مذهبی و اعتقادی و مساله ای فقهی عامل ثبات و حفظ جامعه معرفی شده است. اما به هرحال قصاص تلخی دارد و همین تلخی است که قضاوت را درباره آن دشوار می سازد. ورود به مساله ای چنین مناقشه برانگیز بسیار دشوار است.

همه اینها می تواست شعیبی را مجاب کند که روند فیلمش را درگیر با موضوع دیگری جلو ببرد چه آنکه «دهلیز» فیلمی است که موضوع محوری آن تلاش برای حفظ خانواده است و قصاص تنها محملی برای ادامه فیلم است اما او این شجاعت را به خرج داد و با همان موضوع «تقاص اشتباه» که در بند قبلی بدان پرداخته شد به راحتی این واقعیت اجتماعی‌دینی را بدون هیچ گونه زنندگی مطرح کرد با این پیش فرض که «هر کار بدی تاوانی دارد و تاوان قتل قصاص است»

عدم ورود به حریم خصوصی

یادم است در یکی از این مجلات زرد به نقل یکی از همین کارگردانان به اصطلاح روشنفکر خوانده بودم که سینمای ایران یک سینمای عقب افتاده است؛ او برای علت، این توضیح را آورده بود که «در سینمایی که برای نمایش یک زندگی تنها می توان تا پشت درب اتاق خواب پیش رفت، پیشرفتی حاصل نمی شود» این دغدغه بسیاری از سینماگران روشنفکر است که علاقه دارند فیلم ها به سمت «فیلمفارسی» پیش برود و قبح شکنی به امری عادی بدل شود، این موضوع در فیلم های این جریان نیز به صراحت به نمایش گذاشته می شد.

اما شعیبی حریم خصوصی را به زیبایی شناخته و آنجایی که باید آن را بلوره می کند. در «دهلیز» یکی دو صحنه وجود دارد که فیلم به سمت حریم خصوصی زندگی این سه نفر پیش می رود و دقیقا آنجاست که کادر باز خانه با تصویری بلوره نشان داده می شود که تنها صدای خانواده وجود دارد. شعیبی حرمت دوربین را نگاه داشت و هر چیزی را در آن به تصویر نمی کشد.

چند نکته کوتاه برای تکمله

وقتی بازیگران فیلم را در بیلبوردهای تبلیغاتی دیدم شک داشتم فیلم خوبی از کار در بیاید. رضا عطاران چهره ای که تنها در نقش های طنز دیده بودیم به یکباره تبدیل به یک چهره جدی می شود. هانیه توسلی که جزوه همان عشوه‌گران سینما بوده تبدیل به زن سخت‌کوش فیلم تبدیل می شود. اما بعد از آنکه فیلم را دیدم به انتخاب شعیبی احسنت گفتم.

دهلیز موفقیت خود را مرهون توفیق و هماهنگی چهاربخش است: متن، کارگردانی، تدوین و بازیگری. دهلیز فیلم نامه پخته و بسته ای دارد. از ابتدا با موضوع مهم فیلم روبرو نمی شویم، بلکه موضوع فیلم برای ما مهم می شود.

تبیین ارتباط پسر و پدر از جنس ارتباط های مغفول سینمای ایران و جهان است که بسیار پیچیده و جذاب است. نزدیکی گام به گام پسر به پدر، سپس ترکیب این ارتباط با احتمال مرگ پدر و بعد ورود به موضوع قصاص همان ترفند موفقیت متن در نزدیک کردن بیننده با موضوع اصلی فیلم است.

اتفاقا یکی از نقاط ضعف فیلم نیز ریشه در همین دوگانگی روایت دارد. از سویی فیلم از نگاه کودک و لحنی کودکانه دارد و از سوی دیگر مساله بزرگسالان را بیان می کند. نتیجه آنکه گاهی بین این دو مردد و کمی گنگ است. بیان فانتزی گونه در شرارت های کودک و دعوای بچه ها در کنار فضای رویایی فوتبال در کنار ماجرای واقع گرایانه قصاص تفاوت‌های زبانی، داستانی و بیانی ملموسی ایجاد می کند. البته این امر با تدوین و موسیقی مناسب تا حدودی کنترل شده است.

به تمام ساختار مناسب متن اضافه کنید دقت کارگردان در اجرا و کنترل بازی ها را. خلاقیت های بیانی در جای جای فیلم و جزییات فراوان فرمی، فیلم را همگن و بیننده را به کشف و هم ذات پنداری وا می دارد. به عنوان مثال صحنه استقبال پدر و پسر از مادر یا فرار از شکستن پنجره یا ساعت مچی و …

فضا سازی ها نیز به خوبی انجام پذیرفته و بخصوص فضای زندان در کنار خوش بینی به عوامل زندان نمایشگر سختی هایش نیز هست. این نیز از موارد تقابل تلخی و شیرینی است که در فیلم وجود دارد که به نقش روایی آن اشاره شد.

نقدی خواندم از استاد هاشم زاده که به نظرم درست آمد. «دهلیز فیلمی دینی است اما نماد دینی ندارد!». این درست است که فیلم دهلیز را می توان فیلمی دینی تصور کرد چرا که در تک تک صحنه ها اشاره به آیه و روایتی دارد؛ از راستگویی تا مجاهدت برای حفظ زندگی اما آنچه در این فیلم نشان داده نمی شود نماد های دینی است که شاید بارز ترین آن نماز خواندن باشد. تماشاگر در تمام فیلم با دین این خانواده آشنا نمی شود در حالی که شاهدیم یک مرد تنها در زندان است؛ یک زن تنها در خانه و به دور از شوهر مانده و لحظه های بی کسی برای آنها وجود دارد که باید با کسی صحبت کنند چه آنکه چند صحنه زیبا از تنهایی بویژه برای بهزاد در زندان حاصل می شود که می توانست موقعیت خوبی برای ارتباط با خدا باشد. البته شنیدم که رضوی(تهیه کننده) می گفت ما از نمادهای خیلی شفاف جلوگیری کردیم که فیلم دچار شعارزدگی نشود.

به نظر نگارنده دهلیز می تواند دریچه ای باشد برای ورود دوباره به سینمای اجتماعی با نگاه واقع بینانه و به دور از سیاه نمایی های مرسوم که در فیلم های جریان روشنفکری دیده می شود.

برای معین باید گفت؛ شهادت هنر مردان خداست

$
0
0

بسم رب الشهدا و صدیقین

http://jafangizm.persiangig.com/gggggg.jpg

"نمی توانی در برابر قضا و قدر الهی بایستی"این جمله ای بود که در این دو هفته از همه شنیدم. ای کاش می توانستم و ای کاش قضا و قدر طور دیگری بود که امروز لباس مشکی به تن نداشته باشم اما ما همه سر تعظیم در برابر حکم الهی فرود می آوریم که "انا لله و انا اليه راجعون"و روزی نیز نوبت به خود ما می رسد.

روزهای اول در غم از دست معین عزیز بسیار گریه می کردم و البته همچنان گریه می کنم چون برادری عزیز را از دست داده ام اما بعد از گذشت این دو هفته و همت و یاری و همدلی یاران در اتحادیه را وقتی مشاهده کردم و نام نیکی که از این شهید بزرگ بر جا ماند تنها بدان غبطه می خورم و آرزویم این است که ای کاش ما نیز مثل او شویم؛ عاقبت به خیر! اما معین ثابت کرد عاقبت به خیری نیز سعادت می خواهد.

معین جان روحت شاد و این شاعر ناب مهدی فصیحی که در افتتاحیه کانون شعر اتحادیه اشک همه را جاری کرد تقدیم تو باد:

شروع می کنم این شرح داغ داران را

مرور حادثه را ، قصه پریشان را

هوا ، هوای غروب است و سخت دل گیرم

نشسته ام به تماشا نزول باران را

نگاه خیره ی من با مرور قصه شهر

چگونه اشک نریزد تمام تهران را

چگونه سر کند این جا کسی که در ذهنش

غمی به وسعت دریاست هر خیابان را

چگونه سر کند این جا کسی که می داند

هوا پس است ، پس از هر عبور طوفان را

"خلاصه اش بکنم کل من علیها فان "

شکسته حادثه ای سرو این گلستان را

غزل برای وجودش به عشق محتاج است

ولی چگونه دهد شرح عشق دانان را

نسیمی از گنبد رسید چندی پیش

یقین کنم به کنارت شه خراسان را

برو بهشت برو کربلا ندیده ما

سلام ما برسان سید شهیدان را

می میرد این دریای ناآرام آرام

$
0
0
می میرد این دریای ناآرام آرام
خاموش، تنها بی صدا آرام ارام

من زنده رودم باتلاق گاوخونی
از دور، می خواند مرا آرام آرام

چون عکس قرص ماه یک شب ته نشین شد
دربرکه ی جانم خدا آرام آرام

ای موج ها ! از تشنگی یک فوج ماهی
مردند روی ماسه ها آرام آرام

دریا عزادار است جاشوها بکوبید
بر سنج و دمّام عزا آرام آرام

دریای ناآرام من ! آغوش واکن
تا جان دهد این رود ناآرام آرام...


پی نوشت:

جدید ترین شعر دوست عزیز سعید بیابانکی

دل به غم سپرده ام +فایل دانلود با صدای سالار عقیلی

$
0
0
دل به غم سپرده ام 
درعبور سال ها
زخمی از زمانه و
خسته از خیال ها
چون حکایتی مگو
رفته ام ز یادها
برگ بی درختم و
در مسیر بادها

نه صدایی ... نه سکوتی ... نه درنگی ... نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی ... نه مرا مانده پناهی

نیش ها و نوش ها چشیده ام
بس روا و ناروا شنیده ام

هر چه داغ را ، به دل سپرده ام
هر چه درد را ، به جان خریده ام
در مسیر بادها
هر چه داغ را ، به دل سپرده ام
هرچه درد را ، به جان خریده ام
در عبور سال ها

نه صدایی ... نه سکوتی ... نه درنگی ... نه نگاهی
نه تو را مانده امیدی ..... نه مرا مانده پناهی


با صدای سالار عقیلی +فایل دانلود

پی نوشت:
فایل رو که دانلود کردید پسوردش اینه: www.didarweb.ir

سپردن وزارتخانه به اصلاح‏طلبان رادیکال یعني اهداي "کلید کودتا علیه اعتدال"!

$
0
0

وقتی روحانی خود را کاندیدایی فراجناحی معرفی می کرد تمام تلاشش این بود که به هاشمی و خاتمی بقبولاند که می تواند دولتی را مرکب از کارگزارانی‏های هاشمی و تندروهای اطراف خاتمی بوجود آورد تا بدین وسیله بتواند رأی جریان اصلاحات را که پایگاه اجتماعی ثابت خاتمی و هم حزبی هایش است؛ را بدست آورد اما این موضوع برای اطرافیان خاتمی قابل پذیرش نبود.

جریان اصلاحات به هیچ وجه نمی توانست کسی را که در سال 78 در مقابل آنها ایستاده و به عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی جامعه روحانیت؛ راست سنتی محسوب می شود را حمایت کند اما خاتمی پادرمیانی کرد و همه ظرفیت اصلاحات را پشت روحانی به صف کشید. عارف که روحانی را اصلاح طلب نمی دانست حاضر نمی شد به نفع روحانی کنار بکشد اما خاتمی در نامه ای او را نیز مجبور به انصراف کرد و بعد از انتخابات برای دلجویی از وی چندین همایش و جشن تقدیر برپا کرد.
 
دیری از انتخاب روحانی نگذشته بود که شکاف تاریخی میان اصلاح طلبان سنتی و رادیکال دوباره احیا شد. سنتی ها همین که جریان ضد عدالت آمده خوشحال بودند و کاسه صبر و انتظار در دست گرفتند اما طیف رادیکال اطلاح طلبان از همان روز مطرح شدن کابینه پیشنهادی تا به امروز در حوزه های تصمیم گیری و تصمیم سازی فعال شدند . رادیکال ها برای بدست گیری سهامشان به سراغ روحانی رفتند اما در بخش هایی بر گزینه ها و وزارتخانه های آنها مهر برگشت می خورد. روحانی حتی برای خاتمی نیز خط و نشان کشید و با رد کردن گزینه خاتمی(مسجد جامعی) برای وزارت فرهنگ و ارشاد به اصلاح طلبان فهماند که روحانی بیدی نیست که با این بادها بلزرند و زیر بار خواسته ها و انتظارات رادیکال آنان برود !
 
این رفتارهای روحانی باعث شد سعید حجاریان هم از گفتن لفظ اصلاح طلب برای روحانی پرهیز کند و اصلاح طلبان رادیکال هجمه رسانه ای زیادی را به سراغ خاتمی بردند چرا که در نظر آنان خاتمی، اصلاح طلبان را پای روحانی قربانی کرده است.
 
از اینرو فشارهای رسانه ای رادیکال ها به روحانی از یک سو و فشارهای خاتمی به هاشمی از سوی دیگر باعث شد از دولت سهامی، وزارتخانه ای نیز به اصلاح طلبان رادیکال برسد. وزرات علوم و تحقیقات و فناوری وزارت خانه ای بود که اصلاح طلبان همیشه برای آن برنامه داشته اند. وزارت خانه ای که در نظر اطلاح طلبان ، همواره سکوی پرشی برای یارگیری ، شکل دادن اعتراضات رادیکالی و به جریان انداختن جنبش های حزبی بوده است .

اصلاح طلبان رادیکال که به نظر می رسد دیگر امید چندانی به دولت روحانی ندارند و تمام تلاششان آن است که بعد از این چهار سال، گزینه مستقلی برای انتخابات دوازدهم داشته باشند؛ در پی ملتهب کردن فضای دانشگاه ها و ایجاد فضایی برای بازسازی خود هستند. تئورسین های اصلاحات با تکیه بر تئوری هانتیگتون در دوران اصلاحات شروع به پروژه فتح سنگر به سنگر نظام کردند. هانتیگتون نقش اجتماعی طبقه متوسط جدید را در جوامع در حال توسعه به موتور و نیروی اصلی توسعه، تحول و حتی انقلاب تشبیه می کنند. به نظر هانتینگتون، سرچشمه اصلی مخالفت با حکومت را باید در این طبقه بازجست. نخستین عناصری که از این طبقه در صحنه اجتماعی ظاهر می شوند، روشن فکرانی اند که فعال تر و انقلابی تر از کارکنان دولت، افسران ارتش، معلمان، وکیلان، مهندسان، تکنیسین ها و کارفرمایان و مدیرانی اند که به تدریج ظاهر می شوند. به همین دلیل شهر ، کانون مخالفت در درون کشور است و طبقه متوسط، کانون مخالفت در درون شهر است و دانشجویان منسجم ترین، کارآمدترین و پرتحرک ترین انقلابیان درمیان روشن فکران اند. آن ها،هسته اصلی و مرکزی مبارزات انقلابی در جوامع در حال توسعه را تشکیل می دهند. به قول میلز، روشن فکران جوان و دانشجویان مهم ترین نیرو برای ایجاد تغییرات بنیادی اند. (ب.ت.باتامور، منتقدان جامعه، ترجمه محمد جواهر کلام، تهران: سفیر، 1369،ص 69)
 
این تئوری پایه اساس فشار از پایین و چانه زنی از بالا بود که جریان اصلاحات با پیاده نظام کردن جریان دانشجویی در دوران اصلاحات؛ تلاش داشت به نظام فشار وارد کند؛ جریانی که در نهایت از شخص محمد خاتمی نیز عبور کرد و در 17 آذر 83 او را هم هوو می کرد. اتفاقی که هشدارش را مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه تهران نیز به روحانی داد و گفت:"ما نگران همین هو کشیدن‌ها هستیم چنانچه در سال 83 رئیس‌جمهور قانونی کشور را هو کردند و مورد اهانت قرار دادند و نگرانیم همین جماعت این بلا را سر شما بیاروند."
 
اصلاح طلبان رادیکال در صدد آن اند تا با در اختیارگیری فضای دانشگاه دوباره فضای اجتماعی ای مشابه سالهای دوم خرداد را ایجاد کنند چه آنکه تنها این نوع اهرم فشار است که آنان می توانند با آن روحانی را بعدها تحت فشار و سیطره خود قرار دهند و حتی زمینه هایی را برای کودتا علیه دولت روحانی فراهم کنند !
 
گزینه اولیه برای آنها «میلی منفرد» بود که با عدم رأی اعتماد مجلس مواجه شد و بعد از آن سرپرستی وزارتخانه به «توفیقی» سپرده شد که گزینه دوم بود و توفیقی نیز به دلیل مخالفین بسیارش در جریان دانشجویی و دانشگاهی از سوی روحانی کنار گذاشته شد و در نهایت شب گذشته «فرجی دانا» به عنوان وزیر پیشنهادی به مجلس معرفی شد.
 
برخلاف نظر برخی از تحلیلگران که گزینه پیشنهادی تعدیل شده و به مشی اعتدال نزدیک تر است، برای طیف اصلاح طلب رادیکال، هیچ یک از این سه گزینه تفاوتی ندارد چه آنکه تنها بدست گیری این وزارتخانه توسط این جریان مهم بوده است. بررسی رسانه ها و تحرکات محفلی طیف اصلاح طلبان رادیکال نشان می دهد که اولین هدف این جریان تغییر اولویت های جامعه دانشگاهی از تولید علم به سمت سیاسی‏کاری است تا در نهایت به ایجاد اغتشاشات اجتماعی در دانشگاه ها و بعد از پارلمان خیابانی برسد. گفتنی است در همین ایام هم در رسانه های طیف مدرن اصلاح طلبان بحث هایی نظیر بازگشت مدنیت ، مدرنیته ، دوم خرداد ، رفراندوم و... زمزمه می شود. به نظر می رسد سپردن تصدی وزارت خانه علوم ،تحقیقات و فناوری به گزینه اظلاح طلبان رادیکال، همان کلید کودتا علیه اعتدال است. کودتایی که ممکن است روزی روحانی را از مصدر ریاست جمهوری به حاشیه براند .

منتشر شده در سايتهاي:




واقعا چنین دختری وجود دارد...

$
0
0
یادم میاد چند ماه پیش پستی را درباره ویژگی های همسر مناسب(واقعا چنین دختری وجود ندارد؟) نوشتم؛ ویژگی هایی که برخی اون رو غلو و دور از ذهن می دونستند اما الان اون همسر خوب نصیبم شده با همون ویژگی ها و من واقعا از صمیم قلب بهش علاقه مند شدم؛ به قول شاعر:

دریای تب مرا کف آلود کنید

خود را به هوای دیدنم رود کنید

چشمان حسود ، کور . عاشق شده ام

اسفند برای دل من دود کنید.......


آدمیت مُرده بود!

$
0
0

 از همان روزی كه دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی كه فرزندان آدم

صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرده بود

گرچه آدم زنده بود

 

از همان روزی كه یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی كه با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

 

بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرنها از مرگ آدم هم گذشت

ای دریغا

آدمیت برنگشت

 

قرن ما روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا ز خوبیها تهی است

صحبت از آزادگی، پاكی، مروت، ابلهی است

 

من كه از پژمردن یك شاخه گل

از نگاه ساكت یك كودك بیمار

از فغان یك قناری در قفس

از غم یك مرد در زنجیر

حتی قاتلی بردار،

اشك در چشمان و بغضم در گلوست

وندرین ایام زهرم در پیاله، زهر مارم در سبوست

مرگ او را از كجا باور كنم؟

 

صحبت از پژمردن یك برگ نیست

وای، جنگل را بیابان میكنند

دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میكنند

هیچ حیوانی به حیوانی نمیدارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان میكنند

 

صحبت از پژمردن یك برگ نیست

فرض كن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض كن یك شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض كن جنگل بیابان بود از روز نخست

در كویری سوت و كور

در میان مردمی با این مصیبتها صبور

صحبت از مرگ محبت مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است...


پي نوشت:

شعر از فريدون مشيري است


«مرگ بر آمریکا»؛ نمادی از صدور انقلاب

$
0
0

 با روی کارآمدن دولت یازدهم و زمینه ایدئولوژیک دولت برای توسعه که آن را از راه تعامل با کشورهای توسعه یافته می داند و در صدر آن ارتباط با آمریکا(کدخدا) را در دستور کار قرار داده است؛ تحلیل های بسیاری از اشتباه استراتژیک دولت در مقطع کنونی بر روی کاغذ نوشته و منتشر شد؛ این مطلب تلاش دارد چرایی تضاد جمهوری اسلامی با آمریکا را در دو حوزه «ایدئولوژیک» و «بستر تاریخی» آن بیان کند.

پیش از شکل گیری نهضت امام خمینی (ره) کشورهای غربی و در رأس آنها آمریکا یک مدل حکومتی به عنوان لیبرال دموکراسی تعبیه کرده‌ بودند و به دلیل خوی استعمارگری شان پس از تصرف کشور های مختلف مدل حکومتی خود را در آن کشورها تسری می دادند و از سویی با بهره برداری از منابع طبیعی این کشورها وابستگی مصرفی، فکری؛ سیاسی، نظامی و علمی را نیز به خود بوجود می آوردند.

تک نظامی بودن دنیا منجر بدان شد که ثروتمندان ثروتمندتر و فقیران فقیر تر شوند و اعتراض های طبقه ضعیف جامعه باعث ایجاد جنبش های اعتراضی در سطح جهان شد. در همین ایام کارتل ها و تراست های اقتصادی با تعبیه مدل دیگری از حکومت به نام سوسیال دموکرات زمین بازی ای را تعریف کردند که کشورها یا در مدل لیبرال دموکراسی و یا سوسیال دموکراسی بازی کنند و در این بین آنچه تغییری پیدا نکرد ماهیت اومانیستی این نظام ها بود.

آمریکا به عنوان نماد لیبرال دموکراسی بلوک غرب و شوروی به عنوان سوسیال دموکراسی بلوک شرق را تعریف کردند. پارادایم اومانیسم با کلید واژه آزادی و اقتصاد بازار آزاد(مالکیت خصوصی) و قائل به هر فرد یک رأی به همراه گرایشاتhuman raight در نظام فکری غرب در کنار پارادایم اومانیسم سوسیالیسم با کلید واژه برابری، اقتصاد بسته متمرکز(مالکیت عمومی) با کنترل دولت و دموکراسی شورا ها همراه با گرایش تامین اجتماعی در دموکراسی شرقی هیچ کدام جوابگوی نیازهای اصلی انسان نبود و عدم توجه به تعالی انسانی و خدامحوری، ایجاد مصرف گرایی و فراموشی هویت انسانی و .... باعث شد در مقابل این تئوری بازی ها جمهوری اسلامی به عنوان یک مدل حکومتی دینی با توجه به همه نیازهای انسانی پایه ریزی شود.

ملت در نهضت امام خمینی ابتدا با فروپاشی نظام شاهنشاهی وابسته به غرب نه به استبداد داخلی را فریاد زدند و با شعار نه شرقی و نه غربی عدم وابستگی و تثبیت استقلال را خواستار شدند. این مرحله اولیه انقلاب بود اما صدور انقلاب و معرفی الگویی حکومتی به عنوان نظامی در تضاد با ساختار موجود جهانی نیاز به گفتن نه به استکبار جهانی داشت و تسخیر سفارت آمریکا به عنوان نماد غربِ تفکری همان اتفاقی بود که منجر به ورود انقلاب به مرحله دوم خود شد. مرحله ای که به گفته امام بزرگتر از مرحله اول بوده است.

شوروی نماد سوسیال دموکراسی همچنان که امام خمینی (ره) پیش بینی کرده بود سقوط کرد و تضادهای ماهوی لیبرال دموکراسی و جمهوری اسلامی باعث می شود که نتوان آنها را در کنار هم تصور کرد؛ اصطلاحی که به عنوان محال بودن جمع نقیضین مطرح می شود و از سویی هر کدام از این دو جریان برای خود جبهه ای را در جهان شکل می دهند و قطعا یکی از رمز های جبهه جهانی انقلاب اسلامی در مقابل جبهه جهانی استکبار همین «مرگ بر آمریکا» یی است که امروز در جای جای جهان شنیده می شود.

اما گذشته از این نگاه ایدئولو‍ژیک به تقابل ایران و آمریکا یک سبقه تاریخی نیز باعث شده است عدم اعتماد؛ بدبینی و دشمنی ما با آمریکا تثبیت شود که اجمالا می توان به گزیده هایی از این دشمنی اشاره کرد:

دخالت مستقیم آمریکا در مدیریت سیاسی کشور و تقابل با انقلاب ملی شدن صنعت نفت باعث شد کودتای 28 مرداد 1332 اتفاق بیفتد و پس از چند ماه از این اتفاق سه دانشجوی ایرانی قربانی ورود "ریچارد نیکسون"معاون رییس جمهوری امریکا به تهران شدند.

بعد از آن آمریکایی ها با تحریک دولت محمدرضا پهلوی لایحه کاپیتالاسیون را شبانه به مجلس فرستادند که ثمره آن از بین رفتن عزت ملی ایرانیان بود.

از سویی تقابل مستقیم ْآمریکا در مقابل ملت در جریان انقلاب اسلامی و جاسوسی و اقدامات علیه امنیت ملی ایران پس از انقلاب در کارنامه دولتمردان این کشور وجود دارد؛ حال بگذریم از آنکه وقتی لانه جاسوسی تسخیر شد در کنار فعالیت های دیپلماسی و جاسوسی اسلحه خانه هایی نیز در این سفارت کشف شد که درگیری های خیابانی ابتدای انقلاب را هدایت می کرد.

دو کودتای نظامی نوژه و طبس از یک سو و حمایت مستقیم از عراق در جریان جنگ هشت ساله از سوی دیگر مرحله دیگری از تخاصم این کشور علیه جمهوری اسلامی است.

در کنار همه اینها تاریخ اعمال تحریم ها که به یکسل پس از انقلاب اسلامی باز می گردد را نیز باید افزود که در مراحل مختلف انقلاب اسلامی از سوی آمریکا دچار تحریم های نظامی؛ علمی و اقتصادی شده است و حتی با عدم پایبندی این کشور به معاهدات سال 81 میلادی الجزایر هنوز حاضر به بازپرداخت اموال بلوکه شده ایران نشده است.

17000 شهید ترور نیز ثمره تخاصم های غرب است که همه اینها تاریخچه سیاهی از آمریکا در ذهن ملت ایران بوجودآورده است و دلایل مناسبی را فراهم می کند که ملت ایران با اطمینان خاطر در 13 آبان و باقی روزهای سال شعار «مرگ بر آمریکا» را فریاد بزند.

مرگ بر تازيانه ها؛ تازيانه هاي بي امان

$
0
0

مرگ بر

            تازيانه ها

           تازيانه هاي بي امان

              به گرده هاي بي گناه بردگان

مرگ بر

       مرگ ناگهانيِ

                صد هزار زندگي

                              - در يكي دو ثانيه-

                                   با سقوط علم از آسمان!

مرگ بر

        كشتن جوانه ها

مرگ بر

      انتشار سم

             در زلال رودخانه ها

مرگ بر فصاحت دروغ

مرگ بر

            بوق هاي بووووق

مرگ بر

          سيمهاي خاردار و كشتزارهاي مين

مرگ بر

                  گورهاي دسته جمعي و

                              بندهاي انفرادي زمين

 

مرگ بر بريدن نفس

مرگ بر قفس

مرگ بر شکوه خار و خس

مرگ بر هوس

مرگ بر حقوق بی بشر

مرگ برتبر

مرگ بر شراره های شر

 

مرگ بر سفارت شنود

مرگ بر

       کودتای دود

 

زنده باد زندگيِ او

زنده باد زندگيِ من... تو... ما

يك كلام:

مرگ بر

            آم...ري...كا

مرگ بر ابولهب

مرگ بر يزيد و شمر و ابن سعد

مرگ بر

              زاده زياد

            بگو بلند: بيش باد!        

مرگ بر

     قطعنامه هاي بستن فرات

                                قحط آب

   مرگ بر

                  تير مانده بر گلوي كودك رباب

مرگ بر

     قتل خنده هاي روشن عليرضا

مرگ بر گلوله ای که خط کشید

             روی خاطرات آرميتا

يك كلام:

        مرگ بر

               آمريكا


پي نوشت:

شعر از  محمد مهدي سيار

پي نوشت2:

بر خلاف نظر برخي دوستان حامد زماني كيفيت پايين تري نسبت با حامد زماني مثلا در «ديروز امروز فردا» داره و به نظر بنده شعر آقاي سيار خيلي قوي تر از خوندن آقاي زماني بوده!

بس کن رباب سربه سر غم گذاشتی

$
0
0

بس کن رباب نیمه ای از شب گذشته است

دیگر بخواب نیمه ای از شب گذشته است

کم خیره شو به نیزه ، علی را نشان نده 

گهواره نیست٬دست خودت را تکان نده

با دست های بسته مزن چنگ بر رخت 

با ناخن شکسته مزن چنگ بر رخت 

بس کن رباب حرمله بیدار می شود

سهمت دوباره خنده انظار می شود

 

ترسم که نیزه دار کمی جابجا شود

از روی نیزه رأس عزیزت رها شود 

یک شب ندیده ایم که بی غم نیامده 

دیدی هنوز زخم گلو هم نیامده

گرچه امید چشم ترت نا امید شد 

بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد 

پیراهنی که تازه خریدی نشان مده 

گهواره نیست٬دست خودت را تکان مده 

با خنده خواب رفته تماشا نمی کند 

مادر نگفته است و زبان وا نمی کند 

بس کن رباب سربه سر غم گذاشتی

اصلاً خیال کن که تو اصغر نداشتی 

دیگر ز یادت این غم سنگین نمی رود

آب خوش از گلوی تو پائین نمی رود

بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی شود

این گریه ها برای تو اصغر نمی شود

 

حدود ساعت سه، دیدمت بر خاك و خاكستر

$
0
0

السلام علیک یا ام المصائب

یا زینب کبری (سلام الله علیهما)

حدود ساعت سه ،من عقیله دختر حیدر

چنان مرغی كه پرپر می زند، بر خاك و خاكستر

حدود ساعت سه،من پریشان آمدم با سر

ولی مثل همیشه باز از من زودتر مادر

حدود ساعت سه، دیدمت بر خاك و خاكستر

ولی عریان نه پیراهن نه عمامه،نه انگشتر

قصه شروع می‌شود از پشت‌بام‌ها

$
0
0

قصه شروع می‌شود از پشت‌بام‌ها

از سنگ‌ها و هلهله‌ها، انتقام‌ها

این داستان، ز بدر و احد آب می‌خورد

این کینه‌ای ست کهنه شده در نیام‌ها

چوبِ حراج بر تن یوسف زدند باز

بازار بردگان و شما و غلام‌ها...

این ارث مادریِ شما از مدینه است

یادت که هست فاطمه و احترام‌ها...!

گفتند خارجی به شما،‌ دردِ کعبِ نِی

افزون‌تر است یا اثرِ این کلام‌ها؟

دیدم که در زیارتِ ناحیه بر شما

مهدی مدام گریه کند صبح‌ و شام‌ها

آمد سرِ پدر به ملاقاتِ طفلِ خود

قِصه به سر رسید از این پشت به بام‌ها

محمد رسولي

Viewing all 168 articles
Browse latest View live