بچه بودم که پدرم دستم را می گرفت و گه گاه به جلسه آیت الله مجتهدی تهرانی می برد، خانوادگی مرید ایشان بودیم. اساسا مطلب عامه فهم و کوچه و بازاری در عین عمق زیاد می گفتند. شاید همه شنیده اند که ایشان در یکی از سخنرانی هایشان در مورد رفتار علما و خواص و رفتار لوطی ها در مواجهه با حادثه کربلا چه گفتند. ایشان فرمودند: «در کربلا داش مشتی ها رفتن به یاری امام حسین(ع) و شهید شدند، مقدس ها استخاره کردند، استخاره شان بد آمد!» مقدس ها و علما امثال سلیمان صرد خزایی بودند که در بزنگاه در میدان نبودند و خود را کنار کشیدند اما وقتی سر حسین بن علی به نیزه شد؛ خاک بر سر می ریختند و عجز و لابه می کردند؛ زمانی که کار از کار گذشته بود.
بعدها که بزرگتر شدم این موضوع را وقتی بیشتر درک کردم که زندگی برخی از این بامرام های انقلاب خودمان را خواندم. طیب حاج رضایی یکی از اون بامرام ها و لوطی های شهر بود که پای لوطی گری و مرامش برای امام حسین وایساد. طیب تکیه دار جنوب شرق تهران بود و همه تکیه حاج طیب را می شناختند؛ سر و ته دسته عزاداریش مشخص نبود انقدر طویل بود.
ایام خرداد 42 روزهای پرتنشی در جامعه ایران بود؛ مردم تازه به پاخاسته بودند. درگیری شدید و ضرب و شتم مردم توسط نیروهای نظامی در عاشورا به حدی بود که رژیم خیال میکرد کار ملت تمام شده و دیگر مردم از پای خواهند نشست. اما روز بعد یعنی پانزدهم خرداد که خبر دستگیری امام خمینی پخش شد، انبوهی از جمعیت ناراضی از قسمتهای مختلف تهران به راه افتاد. بارفروشان تهران هم دست از کار کشیدند و با چوب و آهن و کارد و... به سیل تظاهرکنندگان پیوستند. در همین زمان، رییس پلیس تهران به طیب تلفن میزند و از او میخواهد که مردم را از تظاهرات علیه رژیم باز دارد. اما طیب پاسخ داد که این تظاهرات جنبه مذهبی دارد و برای او ممکن نیست بتواند مردمی را که از روی مبانی مذهبی به پا خاستهاند از حرکت باز دارد. دولت اسدالله علم که حسابی مستأصل شده بود با دستور آتش به گاردیها کشتار عجیبی را راه میاندازد. روز بعد به موازات دستگیری عدهای از روحانیون و دانشجویان و ملیها و امثالهم، طیب رضایی و حاج اسماعیل رضایی هم دستگیر میشوند. یکی از مقاصد رژیم از دستگیری طیب و حاج اسماعیل این بود که ماجرای 15خرداد را از روحانیت بهسمت چند نفر آشوبطلب و قلدر و دعواگیر تغییر دهد تا بدین نحو ماهیت دینی و مذهبی آن لاپوشانی شود. به همین دلیل، روزنامههای آن موقع تیتر زدند که جاسوسی مصری اعتراف کرد که قصد داشته چمدانی پر از پول را وارد کشور کند تا آن را به مزدوران عبدالناصر، از جمله طیب و حاج اسماعیل بدهد و آنها هم این پول را به آقای خمینی بدهند. اما هرقدر طیب را شکنجه دادند که به چنین دروغی اعتراف کند، نکرد که نکرد. طیب حرفش تنها یک چیز بود: «من به اولاد پیامبر خیانت نمیکنم.» و البته سر حرفش ماند و تا آخر عمرش هم به اولاد پیامبر خیانت نکرد. به همین دلیل در صبح روز یازدهم مهرماه 42، دادگاه ارتشی (نظامی) حکم اعدام طیب و حاج اسماعیل رضایی را به اجرا در آورد و آنها را شهید کرد. نقل است که شهید طیب رضایی در آخرین دفاع خود چنین گفته بود : «من در عمرم خیلی گناه کردهام و از خیلی چیزها گذشتهام، اما قیام آیتالله خمینی یک قیام دینی است. اینجا دیگر نمیتوانم گذشت کنم چون از دینم نمیتوانم بگذرم.» و بعد گفت: «من طیبم، ای خدا پاکم کن، خاکم کن.»
بعد انقلاب وقتی جمعی از رفقای حاج طیب پیش امام رفته بودند؛ امام در مورد حاج طیب گفته بود: « طیب، حُر دیگری بود.» طیب شاید اهل علم و بحث نبود و خیلی حجره نشین و درس خوانده نبود، شاید ملا نشده بود؛ اما مرام و معرفتش پای ولایت بسیار بیشتر از بسیاری از علمای شصت سال درس حوزه خوانده و دود چراغ دیده بود. زندیگنامه شاهرخ ضرغام را هم اگر بخوانیم تهش همین در می آید که لوطی پای مرامش می ایستد.
همین پایبندی به مرام و همین لوطی گری است که امام را وا می دارد تا به علمای 50 سال درس خوانده بفرمایند: «پنجاه سال عبادت کردید، و خدا قبول کند، یک روز هم یکى از این وصیتنامهها را بگیرید و مطالعه کنید و تفکر کنید.» چرا؟ چون همین امام است که معتقد است این شهدا ره صد ساله علما را یک شبه طی کرده اند.
این روزها اما چقدر این مسائل برایم ملموس شده است. خط کشی ها کاملا مشخص است، انگلیس رسما دارد از یک لیست انتخاباتی که علمای 70، 80 ساله در آن هستند حمایت می کند، رهبر انقلاب نیز خط این مسئله را کاملا واضح بیان کرده و مرزبندی لیست انگلیسی و ضدانگلیسی را برای همه عیان کرده است اما این علمای 70 80 سال درس خوانده هنوز در حال استخاره اند که به میدان بیاییند و از اسلام شان دفاع بکنند یا کنار بایستند و خود را گزینه های انگلیسی بدانند؛ تا بعد از انتخابات و سر فرصت، آنجا که جمهوری اسلامی به رأی لیست انگلیسی و ضدانگلیسی گذاشته شد؛ اعلام موضع کنند؛ اینجا واقعا این علم علمای 70 سال درس خوانده به آنها کمکی نمی کند، این مرام و لوطی گری است که اگر بخواهد به کمک شان بیاید، به کار می آید؛ و امروز چقدر به لوطی گری نیاز داریم!