اصلاحات، پس از انتخابات سال 88 و معارضه شدید با نظام، هم خود را از چارچوب سیاسی ایران خارج کرد و هم پایگاه اجتماعی خود را از دست داد؛ پافشاری این جریان بر مساله تقلب در انتخابات باعث شد رفتهرفته رگ حیات سیاسی این جریان از کار بیفتد. به همین واسطه هر از گاهی لیدرهای این جریان با رفتارهایی دوپهلو تلاش داشتند اصلاحات را با تنفس مصنوعی زنده نگه دارند و از این دست میتوان به حضور محمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم - اگرچه کاملا مخفیانه و در حوزه انتخابیهای دورافتاده - اشاره کرد. اما انتخابات ریاستجمهوری یازدهم تاریخ جدیدی بود که اصلاحطلبان میتوانستند از این فرصت استفاده کرده و خود را بازتولید کنند. لزوم تحلیل رفتارهای سیاسی امروز این جریان میتواند راهگشای فعالیت سیاسی باقی جریانهای سیاسی و دولت در آینده نیز باشد.
حسن روحانی تحت سلسله عواملی از جمله نابلدی سیاسی اصولگرایان و عدم وفاق و همگرایی بین آنها، انصراف عارف به نفع روحانی، سیاستورزی روحانی و دوقطبیسازی موفق توانست رئیسجمهور کشور شود اما آرای شکننده روحانی نشان از آن داشت که این موفقیت یک پیروزی گفتمانی نیست که دولت یازدهم یا نمیخواست یا نمیتوانست این مساله را باور کند فلذا تلاش کرد با سیاست عکسبرداری به تثبیت پایگاه اجتماعی بپردازد حال آنکه تحلیلگران هیچگونه پایگاه ایدئولوژیک را برای دولت قائل نبودند.
شکنندگی آرا و نبود استقلال باعث شد دولت به مخرج مشترکی از 8 سال سازندگی و اصلاحات تبدیل شود و اصلاحطلبان بهصورت فزاینده فشار خود را بر دولت افزایش میدادند تا سهم بیشتری از دولت سهامی روحانی کسب کنند. سعید حجاریان همان ابتدا خط و نشانهای اصلاحات را برای روحانی تئوریزه کرد و گفت: «در حال حاضر اصلاحطلبان در کابینه یازدهم حضور دارند و پایگاه اجتماعی دولت هم اصلاحطلبان هستند؛ بنابراین لازم نیست بین اصلاحطلبان و اعتدالگرایان تفکیکی قائل شویم.» این ادبیات بعد از شکلگیری دولت، مکرر از سوی اصلاحطلبان بیان میشد که «حیات دولت روحانی به حیات اصلاحات گره خورده است» و هر حرکتی از سوی دولت به موفقیت نمیرسد مگر آنکه اصلاحات بدنه اجتماعی آن حرکت باشد. در این بین البته نگاههای واقعبینانهای نیز از سوی اصلاحطلبان دیده میشد که حیات اصلاحات را وابسته به دولت میدید.
از سوی دیگر جریانی در بدنه اصلاحات از ابتدا نسبت به قرابت و نزدیکی با دولت تنفر داشت؛ جریانی که شاید آیندهنگری بیشتری نسبت به عاقبت سیاسی و جایگاه اصلاحات در چارچوب سیاسی کشور داشت. در این باره محمد موسوی خوئینیها درباره مخالفت با دیدار مجمع روحانیون با روحانی اعلام کرد:«دیدن روحانی رفتن یعنی مشروعیت بخشیدن به او. روحانی از نردبان اصلاحات بالا رفت اما بویی از اصلاحات نبرده است. او نیروی حاکمیت و نظام است.»
شکستهای روحانی در چند برهه حساس از جمله توزیع سبد کالا و رفراندوم انصراف از یارانه نقدی 2 پیام اصلی را به اثبات رساند؛ پیام اول اینکه به معنای واقعی کلمه دولت یازدهم دولتی تنها است و پیام دیگر آنکه یا پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان هم پای کار دولت نمیآید یا اصلاحطلبان امروز پایگاه اجتماعی ندارند که این فرض محتملتر است. چندی قبل خبرگزاری تسنیم در گزارشی به بررسی آناتومی ارتباط دولت یازدهم با اصلاحطلبان پرداخته بود که بالاخره اصلاحطلبان در کجای دولت هستند؟ در این گزارش سه تعبیر از رابطه دولت یازدهم و اصلاحطلبان از افراد مختلف آورده شده بود. اولین تعبیر مربوط به سعید حجاریان به عنوان چهره نرمافزاری جبهه مشارکت است که اصلاحطلبان را به عنوان «ستون فقرات» دولت روحانی دانسته و هستی دولت روحانی را وابسته به وجود اصلاحطلبان میداند. به تعبیری ستون فقرات معنایش این است که اگر نباشد یعنی بدن فلج است و تمام مانورهای فیزیکی بدن، مدیون ستون فقرات است و بدون آن ویلچر لازم میشود. تعبیر دوم را ابراهیم اصغرزاده به این شکل بیان میکند که دولت روحانی «رَحِم اجارهای» برای اصلاحطلبان است و پرواضح است که در این تعبیر هستی اصلاحطلبان وابسته به وجود دولت یازدهم است. اما تعبیر سوم را پرویز امینی اینچنین بیان میکند که اصلاحطلبان نقش «آپاندیس» را برای دولت یازدهم بازی میکنند به این معنا که آپاندیس در دوره 2 تا 3 سال اول زندگی نقش ایمنی برای بدن کودکان را بر عهده دارد و بعد از آن یک زائده خنثی در بدن است که در شرایطی باعث مشکلاتی میشود که باید با جراحی از بدن خارج شود.
اگرچه هزینههای اجتماعی خطاهای دولت به پای اصلاحات و روحانی بهصورت توامان نوشته میشود اما مبتنی بر همین 3 فرضیه امروز رفتارهای متفاوتی را از دولت و اصلاحات شاهد هستیم.
مشاهده روند عملکرد جریان اصلاحطلب طی یک سال بعد از انتخابات نشان از استراتژی 3 مرحلهای این جریان تا انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ دارد؛ مرحله اول حین انتخابات ریاستجمهوری یازدهم و بازسازی درونی این جریان، مرحله دوم شروع انتقادات از دولت روحانی و ارائه لیست مستقل در انتخابات ۹۴ مجلس و مرحله سوم معرفی نامزد مستقل در انتخابات ۹۶ و عبور از روحانی.
هر چند جریان رسانهای کارگزاران حامی دولت در چند ماه اخیر تمام تلاشش را انجام داد که ناطق نوری را سرلیست مشترک دولت و اصلاحات در انتخابات مجلس دهم معرفی کند اما اصلاحطلبان زیر بار نرفتند و عارف گفت: تمامقد در انتخابات مجلس میماند و در نهایت ناطق از این میدان کنار کشید. از سوی دیگر سعید حجاریان، تئوریسین اصلاحات ضمن پیشنهاداتی به روحانی خود را منتقد دولت معرفی میکند.
حجاریان از یک سو میگوید: «کابینه نیازمند ترمیم است و روحانی باید دست به پالایش نیروهایش بزند» که ذیل آن به معرفی گزینههای اصلاحطلب میپردازد و از سوی دیگر اعلام میکند: «بنده که تابع رئیسجمهور نیستم، چرا که من اصلاحطلب هستم و روحانی اصلاحطلب نیست. من نسبت به دولت روحانی هم معتقد هستم و هم منتقد». این یک طرف قضیه است و سمت دیگر آن بیمحلی روحانی و دولت به اصلاحات است که یکی از نمودهای آن را در عدم حضور رئیسجمهور در جلسه استیضاح وزیر اصلاحطلبش مشاهده کردیم. نمود دیگر شکاف بین دولت و اصلاحات را میتوان در پاسخ حسامالدین آشنا، مغز رسانهای دولت به اندیشه پویا مشاهده کرد؛ وقتی وی درباره توصیههای حجاریان به روحانی میگوید: «امیدوارم دولت یازدهم عاقلتر از آن باشد که به مشورت حجاریان عمل کند». وی در ادامه به علاقهاش مبنی بر مرزبندی بین اصلاحات و دولت اشاره کرد و گفت: «من ترجیح میدهم آقای حجاریان اپوزیسیون این دولت باشد».
اصلاحطلبان اما از مرگ سیاسی خود بیمناک شدهاند و دوباره به تقلا افتادهاند. انتخابات هیأترئیسه شورای شهر یک شمای کوچک از وضعیت نابسامان اصلاحطلبان در حوزه پایگاه اجتماعی و انسجام درونی است؛ چنانکه تشکیل یک تشکل جدید، احزاب اصلاحطلب را بیسر و سامان کرده است. یکی از سران اصلاحطلب چندی پیش گفته بود: «چرا باید بدنه ناچیز خود را چندپاره کنیم». یک عضو حزب اعتمادملی هم با هراس از تشکیل تشکل جدید، پیشنهاد تشکیل حزب فراگیر اصلاحطلب را داده است.
بدنه اصلاحطلبان آنقدر شکننده شده که وقتی صحبت شکلگیری حزب ندا میشود همه اصلاحات دچار تزلزل میشود به طوری که دبیرکل یک حزب مطرح چند روز قبل در مصاحبه با روزنامهای میگوید: «وقتی من کنگره سالانهام را با 10 نفر آدم برگزار میکنم و سالنی که میگیرم خالی است و آبروی من میرود، خب «ندا» یعنی چه؟»
نبود پایگاه اجتماعی، انشقاق درونی و فقدان یکپارچگی در جریان اصلاحطلب و خطاهای دولت که هزینههای آن را به دلیل حمایتهای اصلاحطلبان در انتخابات باید آنها متحمل شوند، همه فشارهایی است که اصلاحطلبان را در 2 انتخابات مهم آینده یعنی مجلس شورای اسلامی در زمستان94 و انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم تهدید میکند و اینها باعث شده لیدرهای اصلاحات دوباره به صرافت بیفتند و تلاش کنند نفسهای مصنوعی دیگری به بدنه اصلاحات پمپاژ شود. چرایی نامه خاتمی برای سلامتی رهبر انقلاب را نیز میتوان در همین پازل جستوجو کرد.
خاتمی که نماد بدنه اصلاحات است و رفتارهایش حاصل جمع افکار اصلاحطلبان است، با نوشتن این نامه ضمن انجام اقدامهای عملی علیه نظام در سال 88 و بعد از آن و عدم اقدام عملی در راستای نظام با استراتژی «کی بود، کی بود؟ من نبودم!» تلاش دارد به ترمیم جایگاه اصلاحطلبان بپردازد. این نامه اما از 3 وجه دیگر نیز قابل تحلیل است که مهمترین آنها عبارتند از:
1- نگاه به انتخابات سال آینده مجلس و حضور در ساختار سیاسی کشور
2- ایجاد شکاف میان نیروهای انقلاب به واسطه نگاه خوشبینانه یا بدبینانه و ترمیم جایگاه اصلاحطلبان در طیف مذهبی
3- ترس از جایگزینی طیف روحانی (دولت و همفکرانش) بهعنوان جناح چپ سیاسی کشور.
اصلاحطلبان امروز در چرخشهای سیاسی کشور از این مساله ترس دارند که جابهجایی در ساختار سیاسی کشور باعث شود آنها از چارچوب سیاسی خارج و دولت به عنوان «چپ سیاسی جدید» معرفی شود. مجمع روحانیون تلاش میکند روحانی به آلترناتیو اصلاحطلبان بدل نشود؛ این نگاه که در موسوی خوئینیها برجسته است از همان روزهای نخست نیز مطرح میشد و نامهنگاری برای رهبری نیز تلاشی است برای ماندن در چارچوبهای سیاسی کشور!