چکیده
عملیات روانی علم نبرد و نزاع برای تأثیرگذاری بر نگرش و افکار مردم و کنترل رفتار و اراده آنها است. مقاصد عملیات روانی بیشتر از طریق فناوریهای ارتباطی – اطلاعاتی بویژه رسانهها قابل دستیابی می باشد. رسانهها به مثابه مهمترین و کارامدترین ابزار در خدمت دستگاههای عملیات روانی با القای اغراض دولتهای صاحب فناوری ارتباطاتی، جهان را به گونه دلخواه خود شکل میدهند. تاکنون حدود ۱۷۰ نوع روش عملیات روانی شناسایی شده است که امروزه، نظام رسانهای از عمده ی آنها علیه جهان اسلام به شکلی حرفه ای استفاده میکند. نظام سلطه در راستای پیشبرد گفتمان جنگ بین تمدنی هانتینگتون از روشها ی مختلف عملیات روانی از جمله دشمن سازی، استعاره سازی، اهریمن سازی، سانسور، انگاره سازی، دروغ بزرگ، تفرقه افکنی، فرافکنی، شرطیسازی، کلی بافی فریبنده، نامگذاری معکوس، تعمیم افراطی، برچسب زدن، وارونه کردن، انتقال، استهزا و تمسخر کردن، القای یاس و ناامیدی، شستشوی مغزی و غیر آن استفاده می کند. و از این رهگذر در صدد است افکارعمومی غرب را متقاعد سازد که نبرد غرب با جهان اسلام، نبرد میان دو اردوگاه خیر و شر است.
واژگان کلیدی: عملیات روانی، روش های عملیات روانی، جنگ رسانه ای، نظام رسانه ای غرب، جهان اسلام
مقدمه
استفاده از رسانه ها برای تضعیف کشور هدف و بهره گیری از توان و ظرفیت رسانه ها اعم از رسانه های نوشتاری، دیداری و دیداری – شنیداری و به کارگیری اصول تبلیغات و عملیات روانی به منظور کسب منافع را «جنگ رسانه ای» می نامند. جنگ رسانهای یکی از برجستهترین جنبههای جنگ نرم و جنگهای جدید بینالمللی است. اگرچه جنگ رسانهای عمدتاً هنگام جنگهای نظامی کاربرد بیشتری پیدا میکند، این به آن مفهوم نیست که در سایر مواقع، جنگ رسانهای در جریان نیست و یا مورد استفاده قرار نمیگیرد. مایکل روبین معتقد است:
«جنگ رسانهای تنها جنگی است که حتی در شرایط صلح نیز بین کشورها به صورت غیررسمی ادامه دارد و هر کشوری از حداکثر توان خود برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش با استفاده از رسانهها بهرهبرداری میکند. جنگ رسانهای ظاهراً میان رادیو و تلویزیونها، مفسران مطبوعاتی، خبرنگاران خبرگزاریها، شبکههای خبری و سایتهای اینترنتی جریان دارد؛ اما واقعیت آن است که در پشت این جدال ژورنالیستی، چیزی به نام سیاست رسانهای یک کشور نهفته است که به طور مستقیم توسط بودجههای رسمی مصوب پارلمانها یا بودجههای سری سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و سرویسهای جاسوسی تغذیه میشود» (ماه پیشانیان، ۱۳۸۶: ۶۵).
سربازان جنگ رسانه ای، متخصصان تبلیغات، استراتژیست های تبلیغات بین المللی و کارگزاران رسانه ها هستند. پیچیدگی های ابعاد مختلف جنگ رسانه ای موجب شده است تا تصمیم گیری درباره طراحی، تدوین استراتژی، چارچوب ها، روشهای کاربردی، روش عملیاتی کردن اهداف و مأموریت های تعریف شده، استفاده حداکثر از توان هر رسانه با توجه به امکانات انتشار مکتوب، چاپی، صوتی، تصویری، چندرسانه ای، اینترنتی و سرانجام انتشار آنلاین تنها به ژنرالهای نظامی واگذار نشود. جنگ رسانه ای مقول های است که همکاری هماهنگ و نزدیک بخش های نظامی، سیاسی، اطلاعاتی، امنیتی، رسانهای و تبلیغاتی یک کشور را میطلبد. طراحان جنگ رسانهای نه لزوماً ژنرالهای پادگاننشین، بلکه ممکن است پروفسورهای کالجها و گروه های علمی رسانهای در دانشگاههای معتبر هر کشور باشند. رابرت کاگن در این مورد می گوید:
«جنگ رسانه ای خلاف جنگهای نظامی، که عمدتاً میان دو یا چند کشور هم پیمان با یک کشور جریان مییابند، میتواند میان یک گروه از کشورها با گروه بزرگ دیگری از کشورها با ویژگیهای مشخص جریان یابد. جنگ رسانهای غرب علیه جهان اسلام و جنگ رسانهای غرب علیه کشورهای جهان سوم، دو نمونه بارز از موضوعی هستند که میتوانیم آن را به جنگ جهانی رسانهای تعبیر کنیم» (همان: ۶۶).
یکی از ویژگیهای اصلی جنگ جهانی رسانه ای غرب علیه جهان اسلام و جنگ رسانهای غرب علیه کشورهای جهان سوم، یکسویه بودن این جنگ است؛ چرا که با توجه به نظریه گالتونگ که معتقد به جریان عمودی اخبار و اطلاعات از سوی کشورهای پیشرفته (شمال) به سوی کشورهای در حال توسعه (جنوب) است (مولانا، ۱۳۸۴: ۵۹)، امروزه، واقعیتهای جهان بر اساس منافع کشورهای شمال تعریف و تفسیر می شود؛ مسئله ای که می توان آن را «تروریسم رسانه ای غرب» لقب داد. نظام رسانه ای غرب در راستای منافع امپریالیسم رسانه ای از روشهای عملیات روانی بسیار پیچیده ای استفاده می کند. نوشتار پیش رو در صدد است برخی از شیوه های عملیات روانی نظام رسانه ای غرب علیه جهان اسلام را مورد بررسی قرار دهد.
روشهای عملیات روانی
روش یا شیوه به کار گرفتن عملی خاص در زمانی معین برای تأمین منظور و هدفی مشخص است. از نظر اصطلاحی، روش کیفیت انتقال موضوع با ابزار همان روش، و تدبیر عملی مجری عملیات روانی برای رسیدن به هدف مورد نظراست. روشها وسیلهای برای رسیدن به هدف به شمار می رود و هر کسی، هر گروهی و هر نظامی با توجه به اوضاع خود ممکن است آنها را به کار بگیرد.
در عملیات روانی نیز روشهای گوناگون و مؤثری هست که کاربران عملیات روانی با به کارگیری بموقع و مناسب یکی و یا ترکیبی از آنها بر اساس حالات ذهنی و روانی مخاطبان، می توانند، افکار، اعتقادات، احساسات، تمایلات و رفتار مخاطبان را تحت تأثیر قرار دهند.
اهداف کاربران عملیات روانی از به کارگیری شیوه های عملیات روانی در دو سطح کلان استراتژیکی و تاکتیکی قابل ارزیابی است:
عملیات روانی استراتژیک شامل برنامهها و اقدمات و اطلاعات و اخباری است که در گستره منطقهای یا جهانی از سوی سازمانهای دولتی به منظور تأثیرگذاری بر نحوه نگرش و رفتار دیگران صورت میپذیرد. عملیات روانی در سطح تاکتیکی در یک منطقه جغرافیایی مشخص به منظور ارتقای کارایی استراتژیها صورت میپذیرد. پیامهای مورد استفاده در عملیات روانی تاکتیکی باید مختصر و مفید باشد و بتواند مخاطب را به اعمال تغییرات کوتاهمدت در رفتارش متقاعد سازد.
بررسی روشها ی عملیات روانی نظام رسانه ای غرب علیه جهان اسلام مؤید این است که بیشتر این تکنیک ها تاثیرات درازمدت دارند و در سطحی گسترده و راهبردی اجرا می شود. در ذیل برخی از این روشها بررسی می شود:
۱ – دشمن سازی
مفهوم «دشمن» در همه درگیریهای بین المللی که به خشونت می گراید به عنوان یک اسلحه بسیار مهم نقشی حیاتی دارد. به لحاظ روانشناختی، مفهوم دشمن بسان همان دیوار یا حصاری است که سرزمینها را تقسیم بندی می کند و تفکر خودی و غیرخودی، دوست و غریبه، آنها و ما را به وجود می آورد. روانشناس مشهور سم کین در مورد اهمیت این روش می نویسد: مفهوم دشمن، مؤثرترین اسلحه جامعه است. ابتدا ما دشمن را به وجود میآوریم؛ حتی قبل از اینکه به فکر اسلحه برای جنگیدن باشیم. ابتدا به کشتن آنها فکر میکنیم؛ سپس اسلحه یا موشکهای بالستیک را می سازیم تا بتوانیم به واقع آنها را از بین ببریم» (برادن و شلی، ۱۳۸۳: ۱۵۰).
برای آفریدن دشمن، لزوماً به تعرض آشکار از جانب یک منبع متصوره نیازی نیست؛ بلکه کافی است چیزی را نسبت به وضع مطلوب خود، تهدید کننده احساس کنیم. جفرسون در این باره می گوید: «من در درگاه خدا قسم خورده ام که علیه هر گونه ستم نسبت به افکار بشریت دشمنی ابدی داشته باشم» (شالیت، ۱۳۷۳: ۱۳۲). چامسکی نیز در این باره معتقد است: «تعیین شخص خاصی به عنوان دشمن و معرفی او به عنوان سمبل بدی، بسیار راحتتر از تلاش برای درک مقاصد شرارتها است» (مرادی، ۱۳۸۶: ۱۰۲).
گفتمان غیراخلاقی دشمن یا غیریت سازی، سابقه ای چند صد ساله در تمدن غرب دارد. مدرنیته برای هویت بخشی به خود همواره به دنبال ترسیم شرق به عنوان «غیر» یا «آنها» در برابر «ما»، «سیاه» در برابر «سفید»، «جهان به اسارت درآمده» در برابر «جهان آزاد» است و این رویکرد در نوشته های اندیشمندان غرب از جمله مونتسکیو، هگل و تا حدی مارکس تکرار شده است. فیلمهای هالیوودی و در مجموع انگاره سازی های گوناگون امریکایی نشان می دهد که فرایند «دشمن سازی»، پیش درامدی برای دستیازی امریکاییها به مداخله جویی، تحقیر ملتها و نابود کردن انسانها به وقت جنگ است (جنیدی، روزنامه قدس، شماره ۵۵۳۸: ۳).
سران امریکا با بهره گیری از گفتمان دشمن سازی برای مدت ۴۰ سال، هویت کشور خود را به عنوان یک ملت بر اساس رویارویی با نظام شوروی (سابق) تعریف کردند و شرکت در مداخلات نظامی در ویتنام، کره، گرانادا و … را بر اساس تقابل گسترده جنگ سرد توجیه می کردند. پس از جنگ سرد و در پی حذف شوروی سابق به عنوان یک دشمن قوی، مشخص و تعریف شده، امریکاییها مجبور بودند تا نوع جدیدی از دشمن را بیابند و به افکار عمومی معرفی کنند؛ دشمنی که بتواند اینگونه القا کند که ایالات متحده از سوی دشمنان خارجی واقعا مورد تهدید قرار گرفته است؛ زیرا کنگره و مردم امریکا تنها زمانی بودجه و هزینه های نظامی عظیم را در حد دوره جنگ سرد حمایت می کنند که باور کنند به طور اولی توسط دشمنان قدرتمندی تهدید می شوند.
آنچه سیاستمداران امریکایی تلاش داشتند توضیح دهند و تبیین کنند، تأثیر گسترده کشورهای به اصطلاح یاغی و تندرو بود که علاقمند به دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی علاقه مند هستند و در عین حال، قوانین و معیارهای بین المللی را نیز زیر پا میگذارند. این کشورها بویژه ایران، عراق، لیبی، سوریه و کره شمالی تصویر غالب و مسلط «دشمن» در واشنگتن شدند.
نظریه برخورد تمدن ها در واقع تبلوری از گفتمان دشمن ساز امریکاییها پس از جنگ سرد است. به اعتقاد هانتینگتون، گروهی از کشورهای پیرو کنفوسیوس و اسلام تحت نام “کشورهای مسلح” (نام دیگری برای کشورهای یاغی) خطر جدیدی هستند که غرب باید علیه آنها اقدام کند. هانتینگتون استدلال می کند که این دشمن جدید بی وقفه در حال تقویت نیروی نظامی خود و تهدید منافع، ارزشها و توانایی های غرب در سراسر جهان است. حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بهانه لازم برای ترسیم آشکار خط میان “ما” و “آنها” به دولتمردان امریکایی داد. امریکاییها پس از این حادثه، عملیات روانی گسترده ای را علیه جهان اسلام به راه انداختند. آنها با بزرگنمایی خطر اسلام (بنیادگرایی افراطی)، بویژه با گوشزد کردن مداوم حادثه ۱۱ سپتامبر و نسبت دادن آن به مسلمانان، آن را جایگزین خطر شوروی کردند (کرستن و سیدکی، ۲۰۰۵: ۴۵۴).
مرور اجمالی عناوین روزنامه ها و مجلات نیز نشان می دهد که درونمایه «ما» و «آنها» بارها در رسانه های غربی تکرار می شود؛ مثلا در عناوینی “اسلام در برابر غرب” و “رویارویی آزادی بیان با اعتقاد اسلامی در پاکستان”. هفته نامه تایم به “دینِ خشمگین” و “طرف تاریکِ اسلام” و دوهفته نامه چپ گرای مادر جونز به “ازدواج سیاه واتیکان با اسلام” اشاره کردهاند. مثالهای دیگری از روش بازنمایی اسلام و مسلمانان را در مجلات خبری شامل تایم، اکونومیست، نیوزویک، یو اس نیوز و … می توان یافت؛ عناوینی چون: “برحذر بودن از مذهب استالنیست ها”، “طرف سیاه اسلام”، “امریکا در مقابل اسلام”، “تهدید اسلامی” و “باید از اسلام بترسیم” (مهدی زاده، ۱۳۸۷: ۱۰۷-۱۰۶).
در واقع، رویداد ۱۱ سپتامبر فرصت مناسبی را برای نومحافظه کاران مؤثر در سیاستگذاریهای امنیتی – راهبردی امریکا فراهم آورد تا از طریق مسائلی چون ضرورت مبارزه با تروریسم بین المللی، برخورد با بنیادگرایی افراطی، سرنگونی رژیمهای یاغی و نابودسازی تسلیحات کشتار جمعی، افکار عمومی امریکا را در جهت اهداف ژئواستراتژیک – ژئوپلی نومیکی دولت بوش بسیج کند (امینی، ۱۳۸۳: ۲۴)؛ آن گونه که سمیر امین (۱۳۸۴: ۱۰۹) اشاره میکند: «حادثه ۱۱ سپتامبر شبیه آتش زدن پارلمان (رایشتاگ) است که به نومحافظه کاران امریکا امکان داد تا به نیروهای پلیسی خود، قدرتی شبیه قدرت گشتابو بدهد.»
۲ – استفاده از قالبهای استعارهای
استعاره در لغت، نوعی بیان مجازی است که مقایسه مستقیم دو ماهیت به ظاهر نامرتبط را شامل میشود. در استعاره، شیء اول همانند شیء دوم توصیف، و چنین استنباط میشود که شیء اول برخی ویژگیهای شیء دوم را دارد. بدین ترتیب میتوان شیء اول را خلاصه و موجز توصیف کرد؛ چرا که خصوصیات ضمنی یا عینی شیء دوم [ناخودآگاه] در مقام توصیف شیء اول قرار میگیرد. این نوع توصیف اقتصادی در ادبیات و به ویژه در شعر مورد توجه است؛ یعنی زمانی که بخواهیم با استفاده از کلماتی معدود، هویت معنایی یک موضوع را به موضوعی دیگر پیوند دهیم. استعاره، زیرمجموعه قیاس محسوب می شود و با صنایع ادبی مشابهی مانند تمثیل، کنایه و تشبیه مرتبط است (محمدی نجم، ۱۳۸۶: ۲۴).
به نظر می رسد، روزنامه نگاران بویژه در رقابتهای انتخاباتی بیشتر از سایر اصحاب رسانه از استعاره استفاده می کنند. امریکاییها از استعاره در گفتمان سیاسی جنگ علیه کشورهای جهان اسلام از جمله افغانستان و عراق بارها استفاده می کنند؛ برای مثال، واژه بنیادگرایی در قاموس رسانه های غرب به معنای تعصب و افراط گرایی خشن، کریه و شدید مذهبی، تعریف، و گاه نشانه ای جزئی و کم اهمیت وگاه جالب از دین اسلام قلمداد می شود. چنانچه یک فرد مسلمان به مسلمان بودن خویش اذعان کند، در معرض خطر بنیادگرا نامیده شدن قرار می گیرد… از این رو، ترکیب بنیادگرا رمزگونه ای است که برای توصیف مسلمان متعصب و خشونت طلب به کار می رود (مهدی زاده، ۱۳۸۷: ۱۰۲).
از استعاره در گفتمان سیاسی جنگ نیز بارها استفاده می شود؛ برای مثال، بوش پدر در جریان جنگ دوم خلیج فارس ازاین دو استعاره استفاده می کرد: استعاره “وحشی” که منعکس کننده عراق به عنوان تهدیدی برای همگان بود و استعاره “جهانی سازی” که ضرورت حمایت سایر کشورها از امریکا در ائتلاف ضدصدام را تداعی می کرد (زنگ، ۲۰۰۶: ۳۲).
نکته قابل تامل اینکه استفاده گسترده رسانهها و مقامات دولتی امریکا – بویژه جمهوریخواهان – از نظام استعارهها را نباید در حد یک آرایه ادبی و یا ذوق و ابتکار ژورنالیستی به حساب آورد؛ بلکه باید آن را تلاش نظامیافته، هماهنگ، و نهادینه شدهای دانست که طی سالها و با صرف بودجههای هنگفت، اذهان مخاطبان را به نفع مواضع سیاسی مشخصی سوق داده و هرگز از فعالیت باز نایستاده است. شاهد این مدعا، آتش پرحجم توپخانه استعارهها بر جامعه بیدفاع جهانی طی جنگ سوم خلیجفارس یا به اصطلاح جنگ علیه تروریسم است. میگوییم استعاره، چون تروریسم به کشور یا حتی مردم خاصی اطلاق نمیشود و نمیتوان آن را با جنگافزار از میان برد. اساساً پس از حادثه ۱۱ سپتامبر انتخاب عبارت «جنگ علیه ترور و تروریسم» از سوی حاکمان فعلی امریکا بیدلیل نبوده است. در این عبارت، واژه جنگ چارچوب مفهومی خاصی داشت که بیان میکرد: کشور امریکا مورد تهاجم نظامی قرار گرفته است و این تهاجم تنها باید با استفاده از ابزار نظامی، پدافند شود. رئیسجمهور باید از اختیارات خاص زمان جنگ برخوردار باشد. باید روحیه وطنپرستی به هر ترتیبی تقویت شود و هر اعتراضی به جنگ ،خائنانه و مخالف مصلحت کشور تلقی میگردد.
۳ – انسانیت زدایی از حریف (اهریمن سازی)
بر اساس این روش، هر یک از طرفین منازعه در عملیات روانی خویش می کوشد تا تصویری غیرانسانی از حریف ارائه کند. به تصور آنها، این اقدام هم از مشروعیت آن می کاهد و هم اعمال خشن و تند خود را علیه او توجیه می کند (الیاسی، ۱۳۸۵: ۱۵). فرایند انسانیت زدایی در تصویرسازی از دشمن به شکل حیوان، وحشی، جانی، دشمن خداوند، تهدیدی برای فرهنگ و یا نماد انتزاعی جلوه گر می شود؛ به باور برادن و شلی: «انسانیت زدایی از حریف، یعنی «نه تنها بیگانه دانستن دشمن نسبت به هویت ملی خود، بلکه خارج کردن او از حیطه انسانیت و در نهایت سزاوار دانستنش برای مردن» (۱۳۸۳: ۱۵۶).
قدر مسلم، یکی از زیانبارترین پیامدهای روش انسانیتزدایی از حریف، آسان ساختی نابودی افراد یک ملت به وسیله افراد ملت دیگر، بدون عذاب وجدان است. جنگ، نابودی و آسیبهای فراوانی به بار می آورد. در چنین وضعیتی، مجری عملیات روانی به منظور کاهش ناهماهنگی شناختی احتمالی در جبهة خودی، سعی در به حداقل رساندن سطح قربانیان اعمال خود و یا به حداکثر رساندن استحقاق آنان در آنچه نصیبشان شده است، خواهد داشت.
تحلیل تصویر سازیهای امریکایی نشاندهنده تلاش دایمی آنها برای «انسانیت زدایی از چهره مسلمانان و ترویج اسلام هراسی است. فرایند انسانیت زدایی در انگاره سازی امریکایی از دشمن به شکلهای برجسته ای خودنمایی می کند. ساندرز (۲۰۰۴) با تحلیل فرایندهای آموزش نظامی در امریکا نشان داده است که «سربازان و افسران امریکایی به گونه ای تربیت می شوند تا به ملتها و نظامیان آماج به دیده موجودات دون انسانی بنگرند». به عقیده ساندرز «شخصیت نظامیان امریکایی با استفاده از شیوه های رفتاری، آنگونه شکل داده می شود تا مانع از شکل گیری احساس گناه در آنان در برابر هر نوع عمل و کنش غیرانسانی شود». به باور ساندرز اگر از دیدگاه آسیب شناسی روانی به شخصیت نظامیان امریکایی از سربازان ساده تا فرماندهان عالی بنگریم، در می یابیم که در بسیاری از آنان دست کم در رویارویی با ملتها و نظامیان آماج، وجدان اخلاقی شکل نگرفته است. به همین سبب آنان «برای هر نوع تجاوز به قربانیان و اسرای خویش خود را مجاز می دانند» (الیاسی، ۱۳۸۲: ۱۸). به تعبیر دیگر به نظر می رسد که ارتش امریکا در آموزشهای نظامی خویش، از دشمن، انسانیتزدایی
میکند تا آنجا که در نظر آنان، مرتبه و شأن آدمها، خواه نظامی یا غیرنظامی در حد موجودات غیرانسانی پایین می آید. از همین روی هر نوع اقدامی علیه او مجاز و حتی خوشایند و فرح بخش می شود. مشاهده واکنش افسران و سربازان امریکایی هنگام شکنجه و سوء رفتار جنسی با زنان و مردان در بند عراقی، گویای این واقعیت است.
پس از تصاحب هالیوود توسط یهودیان نیز رفته رفته تصویر مسلمانان در فیلمهای هالیوودی به پنداره ای از افراد ظالم و بی فرهنگ تبدیل شد. در این خصوص، صنعت فیلم سازی غرب در حمایت از صهیونیسم اقدام به خلق ژانر جدیدی در سینما کرد که نزاع میان اعراب به عنوان نماد شر و رژیم صهیونیستی به عنوان نماد خیر را در محوریت داشت؛ برای مثال، فیلم یکشنبه سیاه محصول سال ۱۹۷۷ از جمله فیلمهایی است که در آن اسرائیلی ها نقش قهرمان را بازی می کنند و اعراب نقش ضدقهرمانها و تروریست ها را ایفا می نمایند. هم چنین در فیلم شبکه، محصول سال ۱۹۷۶، که چهار تندیس اسکار دریافت کرد، دربرگیرنده نمایی است که در آن اخبارگو از اعراب به عنوان افراط گرایان قدیمی یاد می کند که رفته رفته کنترل امریکا را به دست می گیرند (ماه پیشانیان، ۱۳۸۶، ص ۱۲۱).
فیلم «خروج» نیز یکی دیگر از نمونه های تلاش آشکار هالیوود برای انسانیت زدایی از چهره مسلمانان عرب زبان با هدف پیشگیری از عذاب وجدان سربازان اسرائیلی و افکار عمومی جهانی نسبت به جنایات صهیونیست ها در لبنان و فلسطین اشغالی است. این اثر، شرح حال مرد عربی را روایت می کند که یک دختر ۱۵ ساله یهودی با بازی جیل های ورث را به قتل می رساند. فیلم «به دنبال سایه غول» اعراب را انسان هایی معرفی می کند که هنگام شلیک به یک زن اسرائیلی و قتل وی خنده سر می دهند و شادی می کنند (همان: ۱۲۱).
سانسور
«حقیقت، نخستین قربانى جنگ است.» رادیارد کیپلینگ
در عصر رسانههای دیجیتال ،که تصور میشود هیچ محدودیتی بر سر راه دسترسی به اطلاعات و اخبار وجود ندارد، سانسور شکل پیچیده تری به خود گرفته است. تز جریان آزاد اطلاعات، که در چهارچوب لیبرالیسم مطرح میشود در واقع، آزادی یکسویه ناشران و صاحبان سرمایه را برای ارسال اطلاعات در نظر دارد نه آزادی عموم مردم به دستیابی به اطلاعات صحیح، دقیق، مفید و متنوع (مولانا، ۱۳۸۲).
مقصود از «سانسور»، اعمال نظر در جریان خبررسانی به منظور جلوگیری از انتشار اخباری است که ممکن است انتشار آنها برای مردم مفید باشد؛ اما در راستای منافع کسی که این اعمال نظر را انجام میدهد، نباشد (زورق، ۱۳۶۸: ۲۰۶ – ۲۰۵). مفهوم اصلی سانسور را میتوان در این جمله خلاصه کرد: «میتوان کانال تلویزیون را عوض کرد، اما نمی توان خبرها را تغییر داد.»
سانسور به روشها و شیوههای مختلف در جهان صورت میگیرد. در روش ابتدایی سانسور، که عمدتا کشورهای جهان سوم از آن استفاده می کنند، جلوی «دیدن»، «شنیدن» و «خواندن» گرفته میشود. اما نوع دیگری از سانسور در جهان وجود دارد که صرفا جلوی «فهمیدن» را میگیرد. امروزه قدرتهای بزرگ رسانه ای جهان با اعمال نظارت دقیق بر روش فعالیت رسانه های خود، تلاش می کنند از انتشار حقایقی بپرهیزند که به تحریک افکار عمومی علیه منافع آنها منجر شود. در جامعه دموکراتیک که ادعا می شود سانسور رسمی وجود ندارد، وظیفه دستگاههای ارتباط جمعی، دانشگاه ها، مدارس و مخازن فکری از یک سو خودسانسوری و از سوی دیگر گستراندن ایدئولوژی هیئت حاکم و نشاندن این ایدئولوژی در ذهنیت تودههای مردم است (جزایری، ۱۳۸۲: ۴۷۲-۴۷۱).
با وجود این ، نمی توان ادعا کرد که در غرب از سانسور اولیه استفاده نمی کنند. اندکی پس از آغاز عملیات نظامی در افغانستان به شبکه سی. ان. ان دستور داده شد که از تلفات شهروندانی که در اثر بمبارانها کشته شده اند، به نام تلفات تروریست ها نام ببرد (حسینی هنزائی، ۱۳۸۴: ۶۱). رسانه های امریکا نیز با هدف خدمت به سرزمین اجدادی خویش، آمار واقعی تلفات غیرنظامیان را در عملیاتهای نظامی گزارش نکردند؛ به عنوان مثالی دیگر در جنگ ۲۲ روزه، رژیم صهیونیستی تلاش زیادی می کرد تا با کنترل شدید مطبوعات، رادیو، تلویزیون و سایر رسانه های ارتباطی از انتشار اخباری که به زیانش بود جلوگیری کند؛ جالب اینکه کمیته ای متشکل از مثلث اصحاب رسانه، نماینده ارتش و نماینده دولت، مسئولیت نظارت بر سانسور را در رژیم صهیونیستی بر عهده دارند. این کمیته می تواند تمام رسانه ها و خبرنگاران خارجی را در رژیم صهیونیستی تحت کنترل قرار دهد.
انگاره سازی (تصویرسازی)
بر اساس این روش، آن گونه که کارل هوسمن تصریح می کند: «رسانهها، فضایی ساختگی ارائه می کنند؛ برداشتی ذهنی از جهان که ضرورتاً با جهان واقعی منطبق نیست. در رسانهها، خبر، ضرورتاً همان چیزی نیست که اتفاق میافتد بلکه چیزی است که منبع خبری آن را ارائه میدهد (سبیلان اردستانی، ۱۳۸۴: ۲۹).
بعضی از محققان دو مفهوم اساسی را در انگارهسازی مورد توجه قرار دادهاند (لویمی، ۱۳۸۶: ۹۲-۹۱): اولاً مفهوم گزینشگری: رسانهها همواره بر یک پدیده تأکیدگذاری یا تأکیدزدایی میکنند. این نقش رسانهها امروزه کاملاً آشکار است. هارولد دتیز، تعبیر جهتگیری به کار برده است و میگوید هر رسانهای به خودی خود جهتگیری دارد. هم چنین نیل پستمن در توصیف این وضعیت رسانهها معتقد است: رسانهها، ساختارهای واقعی را در زمان انتقال، ارزشگذاری میکنند. با این کار بعضی از پدیدهها مهمتر از پدیدههای دیگر نشان داده میشود.»
ثانیاً مفهوم تغییر شکل: مفهوم دیگری که محققان در زمینه انگارهسازی رسانهای به آن توجه دارند، مفهوم تغییر شکل است. بر اساس این مفهوم، برخی از مخاطبان فکر میکنند که کنترل رسانه را در اختیار دارند. در بحث تغییر شکل، وسیله برای مخاطبان به هدف تبدیل میشود. انگارهسازی یکی از شیوه های عملیات روانی است که نظام رسانه ای غرب بارها از آن استفاده می کند؛ مانند ایجاد انگارهای از ایران در رسانههای امریکایی و غربی که درصدد است ایران را کشوری خشونتطلب جلوه دهد. جالب اینکه تحت تأثیر انگاره سازی نظام رسانه ای غرب، پس از دستگیری تکاوران انگلیسی مهاجم به آبهای ایران در سال گذشته یکی از آنها پرسید «ما را کی میخورید. به ما گفتهاند اگر توسط پاسداران اسیر شوید آنها شما را میخورند» (نیکرو، ۱۳۸۵: ۱۲۹). در مجموع انگاره ای که از ایرانیان ساخته شده است باعث میشود که در صورت تجاوز کشوری به ایران، افکار عمومی با آن عمل همسو کند و به اعمال خلاف دیگران مشروعیت داده شود (سبیلان اردستانی، ۱۳۸۴: ۲۹).
برداشت غربی از انسان عربی نیز نوعی عملیات روانی با هدف استعمار این کشورهاست. تصویر ارائه شده از اعراب، تصویری وحشیانه است که غربیها آن را از برداشتهای مغرضانه شرق شناسان غربی ترسیم کرده اند و مواضع خصمانه بیش از هر موضع دیگری بر آن غالب است. عناصر این تصویر عبارت است: عرب، فردی منزوی و در پس شهوتها و هوی و هوسهایش پنهان شده است. او سبکسر است و هیچ چیز جز فخر فروشی نمی داند و به ارزش های حاکم بر جامعه ، آن اندازه ارج می نهد که به او احترام بگذارد. او عقب مانده، نادان و ناتوان از پذیرش اصول مساوات و برابری است؛ به گونه ای که توان فهم و درک اصل طبقه متوسط را ندارد. او یا فقیر لگدمال شده و یا بسیار ثروتمند و فردی منفعل و تأثیرپذیر است که ممکن است به افراط و زیاده روی به افرط در هوسبازی نیز روی آورد (النابلسی، ۱۳۸۳: ۶۴).
حمدی الحجار نیز در مورد توصیف ملل عرب به نقل از جرج بوش که گفته بود: «اینها ملتهایی هستند که به استقلال رسیده اند، اما در طول دوران استقلال، رهبران آنها برای مردمشان چیزی به ارمغان نیاورده اند و تنها وجود خود را تکرار کرده اند»، این گونه اظهار نظر می کند: «او درست می گوید؛ اما گویی طوری ما را وصف کرده است تا بهانه ای برای استعمار کردن ما پیدا کند(حمدی الحجار، ۱۳۸۲: ۷۰-۶۹). کریم ح. کریم در مقاله «انگاره های اصلی درباره “غیرخود”یهای مسلمان» با اشاره به تصویر اعراب و مسلمانان در اسباب بازیها، مطالب فکاهی، بازیهای ویدئویی و تلویزیون در غرب می نویسد: [در غرب] کودکان را طوری تربیت می کنند که غیرخودیها را به شکل عرب تصور کنند؛ عربی که تقریبا همیشه مسلمان نشان داده می شود. اشاره به تعداد قابل توجه اعراب مسیحی در نقش آنان به عنوان ضدقهرمان اختلال ایجاد می کند. می توان با استفاده از اسباب بازیها، نبردهای عادی مابین «آدم خوبه» و «آدم بده»، را که اولی نماینده تمدن تکنولوژیکی شمال (غرب) است و دومی از سرزمین های صحرایی عقب مانده می آید و پیرو دینی بدوی است، بازسازی کرد. کارتونهای تلویزیونی بارها شخصیتهایی را نشان می دهد که دارای ویژگیهای فرهنگی عربی است: «بچه ها اغلب در کارتون قهرمان خود را در حال شکست دادن اعراب ناقص العقلی مشاهده می کنند که سوار بر قالیچه پرنده اند و زمان و مکان داستان آن شبیه قصه های هزار و یک شب است. اعمال دلیرانه آنها موجب مهار اجنه غول آسا، از پا درآمدن حاکمان فاسد و آزاد شدن دوشیزه گان دربند می شود» (کریم، ۱۳۸۳: ۱۳۳-۱۳۲).
در فرایند انگاره سازی رسانه های غربی، آنها همواره از اسلام نیز تصویری افسانه ای ارائه می کنند؛ افسانه ای برگرفته از داستانهای هزار و یک شب که مملو از حرمسرا، کاخهای سرب فلک کشیده، فرشهای پرنده، ثروتهای بی پایان، مبارزان و جنگجویان خشن و راهزنان بی رحم است. در تصویری که رسانه های غرب از اسلام ارائه می کنند، مسلمانان را افرادی بی رحم و با عقاید افراطی معرفی می کنند.
رسانه های غرب چنین القا می کنند که علت مبارزه و نبرد مسلمانان، کینه خردستیزانه آنان با سکولاریسم عصر حاضر است. سکولاریسمی که لوئیس با فخر و مباهات می گوید: مال “ما” و فقط مال “ما” است. نخوتی که در این ادعا مشاهده می شود، چشمگیر است. چه، نه تنها “ما” و “آنها” از همدیگر جدا و متفاوت هستیم، بلکه “آنها” به خشم و خردستیزی محکوم هستند در حالی که “ما” از خردگرایی و موفقیت فرهنگی خود لذت می بریم. “ما” عرضه کنندگان جهان سکولار و واقعی هستیم بر عکس، “آنها” کف به لب آورداند و فریادزنان و غضبناک ساکن دنیایی هستند که دست کمی از یک قصه کودکانه ندارد. در نهایت جهان “ما” جهان “اسرائیل” و “غرب” است و جهان “آنها”، جهان “سکون” (مهدی زاده، ۱۳۸۷: ۱۰۶). رویکرد مغرضانه رسانه های غربی باعث شده است تا مردم امریکا و اروپا به اشتباه گروه های مسلح و تندرویی همچون القاعده را نمایندگان واقعی مسلمانان و دین اسلام بپندارند.
۴ – دروغ بزرگ
یکی از شیوه های رایج در فعالیتهای تبلیغاتی – بویژه در سطح بین المللی – استفاده از دروغ است. دروغ تا زمانی که کشف نشود و متناسب با اوضاع و احوال مخاطبان طرح و پخش گردد به مثابه اسلحه ای بسیار مؤثر عمل می کند. روش دروغ بزرگ نخستین بار توسط گوبلز وزیر تبلیغات آلمان نازی مطرح شد. وی در مورد قدرت نفوذ دروغ معتقد است: «بزرگترین دروغ را صد بار باور می کنی» (بزی و کرکی، ۱۳۸۵: ۵۳).
در این رابطه گوبلز چنین ادعا می کرد: «بعضی مواقع دروغهایی می گفتم که خودم از آنها می ترسیدم» (سلطانی فر، ۱۳۳۸۶: ۵). وی در مورد اهمیت دروغ می گوید: «در سلول گاز می توان در آن واحد صدها نفر را مسموم کرد ولی با یک دروغ که بخوبی ساخته و پرداخته شده باشد، می توان ذهن صد میلیون نفر را مسموم کرد» (عاصف، ۱۳۸۴، جلد دوم: ۱۳۶).
شاید بهتر باشد قسمت پایانی جمله گوبلز را قدری اصلاح کنم و رقم صد میلیون نفر را به میلیاردها نفر افزایش دهیم؛ چرا که دولت بوش با طرح دروغ دستیابی عراق به سلاحهای کشتار جمعی، توانست میلیاردها نفر بویژه افکار عمومی بیطرف جهان را نسبت به حمله به عراق متقاعد کند. در ۱۹ ماه ژانویه سال ۲۰۰۱، بوش توضیح داد که عراق به سلاحهای کشتار جمعی دست یافته است؛ موضوعی که آن را دلیل اصلی آغاز جنگ علیه عراق مطرح کرد. این در حالی است که تا امروز با وجود جستجوی گسترده ارتش امریکا و انگلیس در عراق، هیچگونه نشانهای دال بر درستی این ادعا یافت نشده است. پس از اشغال عراق، لطیفهای بر سر زبانها افتاد که متأثر از برملا شدن این دروغ آشکار سران واشنگتن پس از اظهار نظر کارشناسان آژانس بود: «دونالد رامسفلد وزیر دفاع امریکا نعره می زند: عراق سلاحهای کشتار جمعی دارد! یک نفر می پرسد: از کجا می دانید؟ رامسفلد می گوید: چون فاکتور خرید پیش من است!»
با وجود، این نباید تصور کرد که دروغ بزرگ صرفا در وضعیت بحرانی و جنگی مورد استفاده قرار می گیرد. براساس یک سنت قدیمی، مردم غرب در روز اول آوریل سعی می کنند به روشهای مختلف، همدیگر را حیرت زده کنند و برای این کار به یکدیگر دروغ می گویند. آنها معتقدند که دروغهایشان در این روز بخشیده می شود. دروغ اول آوریل در مطبوعات و رسانه های غربی نیز رایج است. در این روز، مردم معمولاً با شک و تردید به اخبار گوش می دهند. خبرهایی که در این روز از منابع غیرموثق به خبرگزاریها می رسد، معمولاً به حساب دروغ اول آوریل گذاشته می شود.
واقعیت این است که دروغهای رسانه ای در غرب به اول آوریل محدود نمی شود. رسانههای امریکایی همواره از این روش مؤثر و قدرتمند برای پیشبرد اهداف سلطه جویانه خود بویژه علیه جمهوری اسلامی ایران استفاده می کنند.
تفرقه افکنی
یکی دیگر از شیوه های اجرای عملیات روانی است که با بهرهگیری مناسب از شگردهایی چون، شایعات و پخش اکاذیب، اغراق و مبالغه، تحریف و سایر ترفندهای مشابه، موجب ایجاد تغییرات موردنظر در اطلاعات افراد یا جامعه هدف ، و در نهایت باعث بروز وضعیت بحرانی میشود. این تغییر اطلاعات معمولاً به کمک ایجاد نوعی بینظمی و گسستگی ذهنی و روحی، سرگردانی فکری، تزلزل، بلاتکلیفی و بیتصمیمی پدید میآید. که در نهایت به شکستن مقاومت روحی افراد جامعه و تضعیف وحدت ملی منجر میشود.
تفرقه به معنای تجزیه یک جمعیت بزرگ به دسته های کوچکتر است. سیاست نام آشنای «تفرقه بینداز و حکومت کن» که به ترفند تاریخی انگلیسی ها برای سلطه بر سایر ملل شهرت دارد، بی شک، یکی از کارامدترین ترفندهایی است که دستگاه عملیات روانی غرب در راستای استعمار فرانوین از آن بهره می گیرد.
کشورهای غربی و در راس آنها انگلستان چندین قرن است که این سیاست را با هدف جلوگیری از شکل گیری ائتلاف های ضداستعماری و تسهیل غارت منابع کشورهای جهان سوم و بویژه کشورهای اسلامی به روش های مختلفی پیگیری می کنند. تفرقه افکنی های غرب در جهان اسلام به شکلهای مختلفی صورت میگیرد: بزرگنمایی مسائل مورد اختلاف مذاهب اسلامی و انکار و یا کم رنگ کردن مسائل مشترک بین آنها مانند اعتقاد یکسان به قرآن و پیامبر اعظم (ص)، اعتقاد به یک قبله واحد، اشتراک در ارکان اصلی عبادت مثل نماز، روزه، حج، زکات و صدها نمونه دیگر (جباران، ۱۳۸۵: ۹۰). ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی، مهمترین استراتژی روانی غرب در برخورد با جهان اسلام است. مطرح کردن موضوع هلال شیعی و مخاطره آمیز جلوه دادن آن برای کشورهای عربی و اهل تسنن و القای دخالت ایران در امور داخلی کشورهای اسلامی و عربی در این راستا پیگیری می شود. شیخ محمد صهیب الشافی (کارشناس برجسته مسایل اسلامی در سوریه) اظهارکرد: «افزایش اختلافات مذهبی میان مسلمانان در این برهه زمانی، تصادفی نیست بلکه حاصل سالها توطئه برنامهریزی شده است». امریکا برای تجربه منطقه ای بر مبنای انگیزه های طایفه ای و قومی با هدف بسترسازی ایجاد خاورمیانه جدید، بیش از یک ربع قرن است که سرگرم طراحی فتنه و شکاف میان شیعه و سنی است. طراحی هدفمند تعبیرهایی همچون هلال شیعی توسط امریکا و رژیم صهیونیستی و بزرگنمایی پیروزی شیعیان بویژه در لبنان و عراق و هشدار به سنیها نسبت به قدرتگیری شیعیان، در راستای ایجاد تفرقه میان دو برادر از امت اسلام است که هر دو تحت لوای شعار لااله الاالله و محمد رسول ا… زندگی میکنند. تحت تأثیر این گونه اقدامات عملیات روانی، رئیس شورای یهودیان فرانسه در نشستی با حضور نامزدهای ریاست جمهوری مدعی شد: «برنامه هسته ای ایران برای جهان عرب خطرناک است؛ چرا که ایران با آنها در رقابتی آشکار به سر می برد. ایران شیعه، رد اندیشه های دیگران و صدور تفکرات شیعی خود را به دیگران در سر می پروراند. تأثیرگذاری این پیام ها به حدی است که وزیر امور خارجه عربستان در گفتگو با اشپیگل گفت: ملک عبدا… بدون ذکر نامی از ایران گفته است که تلاشهایی در حال انجام است تا سنیها را به شیعه تبدیل کنند. در مجموع، نقشه شوم و پیچیده محور واشنگتن – تل آویو و برخی رسانه های عربی و غربی حاکی است که آنها با انتشار شایعات و اخبار دروغ و جهت دار در صدد تیره کردن دایمی روابط شیعه و سنی و نهایتاً تضعیف اثربخشی دین اسلام در راستای سناریوی جنگ تمدنهای هانتینگتون هستند» (جنیدی، ۱۳۸۷).
امروزه، مذاهب ساختگی دولت استعمارگر انگلیس در دو قرن اخیر، مهمترین عامل تفرقه افکنی میان مسلمانان، چه در روابط درون کشوری و چه در روابط بین کشورهای اسلامی به شمار می رود؛ چه اینکه به زعم نویسنده کتاب «امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار»: «جاسوسان انگلیس در ایران آن روز (دوره قاجار) به صورتهای مختلف از قبیل درویش، گدا، تاجر، کارشناس نظامی، روحانی و … در سراسر کشور پخش شده بودند … . آنان به این نتیجه رسیده بودند که مذهب مانند رشته ای استوار، افراد، قبایل و نژادهای گوناگون ملتهای شرق بویژه ایرانیان را چنان به هم متصل می کند که هیچ نیرویی نمی تواند اثر سحرانگیز آن را خنثی یا نابود گرداند. در پرتو همین مطالعات به این نتیجه نیز رسیدند که برای تجزیه و تفرقه ملل شرق، که خواست استعماری آنان است، همین عامل مذهب، برنده ترین حربه و موثرترین وسیله می باشد» (مصطفوی، ۱۳۷۰: ۱۸-۱۷).
فرافکنی
لونتال تنها تحلیلگری نیست که از جنگ تبلیغات غرب علیه اسلام و مسلمانان سخن گفته است، بلکه نویسندگان و تحلیلگران بسیاری در مورد رویکرد اسلامستیزی دنیای غرب علیه مسلمانان و جهان اسلام بحث کردهاند؛ برای مثال جامیسون ، تحلیلگری اجتماعی در مقالهای با عنوان “اسلام و تروریسم” بیان داشته است:
«با وقوع حادثه یازدهم سپتامبر، گروهی از افراطیون غربی (بویژه امریکایی) که مترصد فرصتی برای عقدهگشایی علیه جهان اسلام بودند، تهاجم تبلیغاتی گستردهای را علیه مسلمانان و کشورهای اسلامی، حتی آن دسته از کشورهایی را انداخته که همواره در زمره دوستان همیشگی غرب محسوب میشدند. گویی از مسلمانان چیزی جز دهشتآفرینی، مخالفت با آزادی و دمکراسی و بنیادگرایی کشور برنمیآید»(متقی دستنایی، ۱۳۸۶: ۱۲۳).
به باور او «موضعگیری افراطی نویسندگان، سیاسیون و حتی هیئت حاکم غرب علیه جهان اسلام را میتوان نوعی مکانیسم دفاعی (از نوع فرافکنی) تلقی کرد؛ چه، آنان از این طریق ناکامیها و احساس درماندگیهای خود را به دنیای بیرون از غرب فرافکنی میکنند.» از نظر جامیسون اقدام غرب در این مورد موفقیتآمیز بوده است؛ چرا که آنان توانستهاند بر دیدگاه شهروندان خود علیه جهان اسلام تأثیر بگذارند. باید گفت که غرب در رسانههای جمعی خود از شگردهای عملیات روانی استفاده میکند که حتی برنامههای غیرسیاسی و تفریحی آنان نیز مملو از پیامهایی است که به صورت آشکار و نهان برای تأثیر گذاشتن بر دیدگاههای مسلمانان بستهبندی شده است (همان: ۱۲۳).
شرطی سازی
نظریه شرطی سازی پاوولف اساس یکی از رایجترین و در عین حال خطرناکترین روشهای تبلیغاتی است که آن روش را روش «شرطیسازی» می نامیم. بر اساس این روش، پیام به یک محرک یا عامل نامربوط همراه و شرطی می شود و بدان وسیله در جامعه القا می گردد. در این روش، پیام به یک عامل نامربوط مشروط ، و به وسیله شرط نامربوط در جامعه تنفیذ میشود (الیاسی، ۱۳۸۳: ۷۸).
تبلیغات شرطی معمولاً با بهرهگیری از شیوه القای غیرمستقیم پیام صورت می گیرد. به باور سورین و تانکارد (۱۹۹۲)، حجم وسیعی از گزارشها، اخبار، تحلیلها و پیامهای رسانهها به تغییر نگرش مخاطبان توجه دارد. از نظر آنان رسانهها برای تغییر نظریات و نگرشهای مخاطبان اغلب از روشهای برگرفته از نظریه شرطی شدن کلاسیک و درگیر شدن اندک استفاده میکنند.
از این روش تبلیغی بسیار خطرناک برای استحاله فرهنگی ملتها استفاده می شود؛ برای مثال، استفاده از پوشش اسلامی در کشورهای آسیایی و آفریقایی، وسیله ای مشروع و قانونی برای دفاع از استقلال و سلامت خانواده هاست. ولی همین وسیله مشروع به عنوان یک شرط نامربوط، وسیله تحقیر اجتماعی افراد مومن و اصولگرا قلمداد می شود و با تکرار سوژههای منفی در چهره پوشش اسلامی، جامعه را شرطی می کنند؛ به گونه ای که هر گاه زنی با حجاب دیده شود از پیش درباره بی سواد بودنش داوری می شود و از سوی دیگر، زن بی بند و بار به عنوان زن روشنفکر و باسواد تحت پوشش حمایتی تبلیغات شرطی قرار می گیرد.
تولید کنندگان بازیهای رایانه ای با عنایت به اثربخشی این روش، اهداف مورد نظر خود را پیگیری می کنند. برای نمونه در یکی از بازیهای رایانه ای، یک سرباز امریکایی به یک پایانه نفتی در خلیج فارس وارد می شود تا با عملیاتی، چند گروگان امریکایی را که در آنجا اسیرند آزاد کند. کسانی که در پایانه هستند ظاهرا ایرانی یا عرب هستند و با او درگیر میشوند. اما بالاخره سرباز امریکایی همه آنها را می کشد و گروگانها را آزاد می کند. نکته قابل توجه اینجاست که در این بازی از نکات ظریف روانشناختی برای ایجاد انزجار از مسلمانها استفاده شده است به طوری که در فیلم مشاهده می شود وقتی امریکایی به سمت مسلمانها شلیک میکند، مسلمانان با صدای بسیار بلندی فریاد می زنند: «یا مهدی» و «الله اکبر» و غیر آن. لحن صدا طوری است که باعث انزجار کودک (مصرف کننده بازی) می شود و به طور شرطی میآموزد که هر جا این کلمات را شنید بی اختیار شلیک کند. این بازی، که به بازی «یا مهدی» شهرت دارد (بلخاری قهی، ۱۳۷۸: ۲۱) با انتخاب پایانه های نفتی به عنوان صحنه درگیری به دنبال القای این شرط نامربوط نیز هست که اولا امریکا ضامن امنیت عرضه انرژی جهانی است و دوم اینکه هر گاه امنیت پایانه های نفتی جهان به خطر افتد، لزوما امریکاییها باید مداخله کنند.
کلی بافی فریبنده
بسیاری از مفاهیمی که از سوی رسانه های غربی مصادره و در جامعه منتشر می شود، محتوای واقعی آنها مورد بررسی قرار نمی گیرد. تولیدات رسانه های غربی در دو حوزه سیاست داخلی و خارجی، مملو از ارزشها و مفاهیمی است که از سوی نظام سلطه به استخدام در آمده است؛ مفاهیمی مانند جهانی شدن، لیبرالیسم، اقتصاد باز، امنیت ملی، پلورالیسم، نظام نوین جهانی، حقوق بشر، دموکراسی ، تروریسم و … مفاهیمی است که بدون تعریف مشخص در جهت اقناع مخاطبان در زمینه ای مشخص به کار گرفته می شود (محمدی نجم،۱۳۸۴: ۴۷).
در واقع کلی گویی، مرتبط ساختن عقیده یا سیاستی خاص با مفهومی ویژه است به گونه ای که مخاطب بدون بررسی شواهد و دلایل، عقیده و یا سیاست مورد نظر را بپذیرد. جنایات امریکا در دورترین نقاط دنیا، که تحت پوشش برخورد با تروریسم، دفاع از آزادی و حقوق بشر صورت می گیرد از پشتیبانی رسانه ای،کمال بهره برداری را به عمل می آورد. در جریان حمله به افغانستان و عراق، سیاست جنگ طلبانه دولت امریکا مورد حمایت بسیاری از شبکه های تلویزیونی قرار گرفت. شبکه تلویزیونی «فاکس نیوز» حتی از ژنرالها و کاخ سفید نیز جلوتر افتاد به گونه ای که در طول حمله به عراق، عبارت «عملیات برای آزادی عراق» بر صفحه تلویزیونی شبکه فاکس نیوز حک شده بود.
طراحان نظام تبلیغاتی کاخ سفید، همواره از روش کلی بافی فریبنده به منظور رویارویی با کشورهای ناهمساز بهره می گیرند؛ به عنوان مثال «بوش» در جریان سخنرانی خود در کنگره امریکا در ژانویه ۲۰۰۲م، ایران، عراق و کره شمالی را به عنوان «محور شرارت» اعلام می کند؛ تعبیری که تعریف مشخصی از آن نیست؛ اما هدف جورج بوش از الصاق این عبارت کلی به این سه کشور این بود که دامنه نزاع علیه تروریسم مورد نظر امریکا را تعریف مجددی بکند؛ به گونه ای که جنگ ادعایی ایالات متحده علیه تروریسم تنها شامل طالبان و القاعده نیست بلکه کشورهای دیگری نیز به عنوان هدف در سیاست خارجی امریکا در نظر گرفته شدهاند (بنیس، ۲۰۰۳: ۱۷۹).
دسته واگن
جوهر این روش به دنبال ایجاد مسابقه ای میان مردم با این مضمون است که: «عجله کنید تا به واگن برسید» (هرمز، ۱۳۸۰: ۱۹۷). بر اساس این روش، عوامل عملیات روانی طوری به مخاطبان القا میکنند که همه با نظریات و مواضع آنان موافقند و یا آنچه را آنان میگویند نظر همه است (الیاسی، ۱۳۸۴: ۸).
برای این منظور، تبلیغاتیها همواره می گویند، همه مردم با ما هستند و از ما پشتیبانی می کنند. در این نوع تبلیغ، پیوسته از لفظ «جمع»، «همه» و … استفاده می شود؛ برای مثال، «تمام مردم دنیا بر این باورند که ما در این زمینه بی گناه هستیم» و یا «همه انسانهای صلح دوست اعتراف می کنند که ما طالب صلح هستیم». در اینجا «همه»، »تمام» و «اکثریت» نقش مؤثری در فریفتن ذهن دارد (لازار، ۱۳۸۲: ۱۲۶-۱۲۵).
آمریکا بویژه در طول نیم قرن اخیر از این روش برای تحمیل هژمونی خود بر جهان استفاده شایانی کرده است؛ چه یکی از مهمترین استدلالهای ژئوپلیتیکی توسعه طلبانه امریکا را باید متأثر از تأثیرگذاری این تکنیک دانست؛ استدلالی که معتقد است آرمان و هدف امریکا در یک مقیاس بزرگ «آرمان همه بشر» است؛ به عنوان مثال، رئیس جمهور ترومن، همانند ژئوپلیتیسین های امپریالیستی قبل از جنگ سرد، برداشت خداگونه جهانی داشت و با استفاده از کلیشه های اختصاری «جهان آزاد» و «جهان به اسارت درآمده» در صدد ایجاد مفهوم سیاه و سفید در سیاستهای بین المللی بود. وی از این طریق در پی مشروعیت بخشیدن به دموکراسی تحمیلی امریکایی بود. نقطه اوج اظهارات ترومن تحت این عنوان بود: «در شرایط کنونی، تقریبا هر ملتی باید میان راه های زندگی، یکی را انتخاب کند که به هر حال انتخابی آزادانه نیست»؛ بلکه تلاشی است برای انتخاب بین دو راه زندگی یعنی آزادی در مقابل استبداد. ریگان نیز معتقد بود که آزادیهایی که امریکا برای محافظت از آن مبارزه می کند، آزادیهایی است که «مطلوب همه جهان» است. چنین تعبیری را بوش پس از تحولات ۱۱ سپتامبر این گونه اعلام کرد: هر که با ما نیست علیه ماست. در واقع، امریکاییها همواره تلاش می کنند به مخاطبان القا کنند که همه با نظرا و مواضع آنان موافقند و یا آنچه را آنان میگویند نظر همه است. بر اساس این روش، امریکا، همزمان یک کشور منطقه ای معین با یک آرمان جهانی و در عین حال، یک مکان در شمال قاره امریکا و یک وطن اسطوره ای آزاد است (ژئاروید و اگنیو، ۱۳۸۰: ۱۹۹).
به اعتقاد سمیر امین «مردم امریکای شمالی به آنجا رسیده اند که خود را مردم برگزیده می دانند. در عمل این همان چیزی است که نازیها خود را «ملتهای ارباب» می نامیدند. این خطری است که امروزه با آن روبه رو هستیم و به همین دلیل امپریالیسم امریکایی (نه امپراتوری) از اسلاف خود بسیار خشونت سالارتر است؛ چون آنها هرگز ادعا نکرده بودند که مأموریتی خدادادی دارند» (امین، ۱۳۸۴: ۱۱۱).
تصویر شماره ۱۶-۲: شیوه ویژه تأثیرگذاری بر اذهان در ایالات متحده، مردم این کشور را به صاحبان دنیا تبدیل می کند که در برابر تمام بشریت به منزله صاحب دنیا احساس مسئولیت می کنند. در این تصویر امریکاییها به دنبال خلق انگاره امریکای نجات بخش مردم ستمدیده افغانستان هستند.
نامگذاری معکوس
این شیوه تبلیغاتی یکی از روشهای بسیار رایج تبلیغات غرب است. در این روش سعی می شود به تناسب هدفهای تبلیغاتی و به صورت معکوس برای مفاهیم نامگذاری شود؛ به عنوان مثال، «استعمار» در لغت به معنی طلب آبادی و عمران است؛ ولی غرب این کلمه را در مورد تسخیر و اشغال کشورها به کار گرفته و امروز حتی در اثر تکرار گسترده آن، مفهوم واقعی این کلمه عوض شده است. چنین است کلماتی که در فرهنگ تبلیغات با مقاصد ویژه به کار گرفته می شود، مانند میانه رو که به رژیمهای دست نشانده یا ثبات که به حفظ منافع غرب و یا مدرنیزاسیون که به رواج صنایع مونتاژ اطلاق می گردد (زورق، ۱۳۶۸: ۱۴۲).
تاور در گزارش خود از این قاعده استفاده کرده و رسوایی مک فارلین را حادثه
«ایران – کنترا» نام نهاده است. وی بیداری ضد امپریالیستی را «تروریسم» و «بیداری جهانی ضدامپریالیسم» را تروریسم بین الملل و مأمورین اطلاعاتی غرب را در لبنان «شهروند» و عدم سیاست مطلوب غرب در یک کشور را «هرج و مرج» و عدم رابطه نظامی با غرب را «خلأ نظامی» نام نهاده است (همان: ۱۴۲).
تعمیم افراطی
در تعمیم افراطی اصولاً واژهها و اصطلاحاتی به کار گرفته میشود که به لحاظ عاطفی و مجازی تداعیگر مفاهیم ارزشی و اعتقادات راسخیاست که ثابت کردن آنها به اطلاعات یا استدلال خاصی نیاز ندارد. البته چنین واژهها و اصطلاحاتی تصورات مختلفی را در اذهان افراد مختلف متبادر میسازد؛ اما دلالت ضمنی آنها همواره مطلوب و مؤثر است (محمدی نجم، ۱۳۸۴: ۵۰).
امروزه، غربی ها از این روش برای تخریب چهره اسلام واقعی استفاده می کنند. مک کولاف در این رابطه می نویسد: اگر امریکا بتواند افکارعمومی دنیا را متقاعد کند که مسلمانان وحشی و خشن هستند، آن گاه کشتن آنها و تخریب اموالشان مقبولتر به نظر خواهد رسید. این قالب تبلیغاتی به طور معمول به وسیله رسانههای گروهی پخش میشود به گونهای که این رسانهها تصویر معدودی از مسلمان جنگجو را به عنوان نماینده اسلام بازنمایی مینمایند (ماه پیشانیان، ۱۳۸۶: ۷۰-۶۹). علاوه بر این شماری از محققان امریکایی نیز میکوشند تا ثابت کنند که جنگجویان حاضر در میان مسلمین معاصر، تبلور امروزین تروریستهای صدر تاریخ اسلام هستند.
برچسب زدن (لقب سازی)
اصحاب رسانه نیز مانند دیگر تبلیغاتچیان میکوشند تا با القاب یا برچسب های مثبت و منفی برداشت اولیه ما را نسبت به موضوعات مورد نظر تحت تأثیر قرار دهند. در عصر حاضر استفاده از برچسب تروریسم به یکی از رایجترین شیوههای عملیات روانی تبدیل شده است و میتوان ادعا کرد که بیشتر عملیات روانی بینالمللی امریکا علیه دیگر کشورها با بهکارگیری عملیات تروریستی اجرا میشود. جان جاکوب نوتر (۱۳۸۴: ۱۶۳) می نویسد: اگر چه امریکاییها تروریسم را محصول جنبش های انقلابی می دانند، اما همین تاکتیک یک پای ثابت تمام طرحهای اقدام پنهان نیز به شمار می رود. سران واشنگتن از واژه تروریسم برای توصیف هر اقدام و عملی از سوی کسی که مخالف شمرده می شود، استفاده می کنند.
وی می فزاید: تروریسم یک ابزار سودمند اقدام پنهان است. تعداد اندکی از تروریست ها به دام می افتند و جنبش های تروریستی بومی در اکثر کشورها وجود دارد… . امریکاییها پس از حادثه ۱۱ سپتامبر با بهره گیری از این تکنیک، عملیات روانی گسترده ای علیه مسلمانان آغاز نمودند. در عملیاتی چند مرحلهای مقامات کاخ سفید مقدمات حمله به افغانستان و سپس عراق را فراهم کردند. در تأیید این ادعا می توان به سخنرانی بوش در کنگره به تاریخ ۲۰ سپتامبر ۲۰۰۱ اشاره کرد: «امریکا امروز بیدار و متوجه خطر است و موفق به دفاع از آزادی است. غم ما به خشم و خشم ما به عزم مبدل گشته است. چه دشمنان را به کیفر برسانیم و چه کیفر را به آنها برسانیم به هر حال عدالت اجرا خواهد شد (کریمی پاشاکی، ۱۳۸۶: ۱۰۰).
وارونه کردن
تنها اندکی از انواع دستکاری یا ماساژ پیامها به اندازه روش وارونه کردن تا این حد گستاخانه است (فلاحی، ۱۳۸۵: ۷۹). کارشناسان عملیات روانی در نهایت سادگی با وارونه جلوه دادن واقعیتها نزد مخاطبان، اطلاعات غیرواقعی، مخدوش و غلط را میان آنان ترویج ،و تصویر نادرستی از واقعیتها در اذهان ایجاد می کنند. به تعبیر پترسون رسانه ها با غربال گری، دستکاری و تحریف، اطلاعات سفید را سیاه، زشت را زیبا، اشغالگری را آزادی بخشی، آزادی خواهی را تروریسم و … معرفی
می کنند(سوری، ۱۳۸۵: ۷۷). معرفی رفتارهای آزادیخواهانه مردم غزه به عنوان تروریست و توجیه جنایتهای وحشیانه رژیم صهیونیستی در نظام رسانه ای به عنوان آزادیبخش، مصداق برجسته روش وارونه سازی است. در این ارتباط، خانم لیونی در ابندای جنگ ۲۲ روزه غزه اظهار داشت: این جنگ، صرفاً جنگ با تروریست ها نیست بلکه جنگ ارزش هاست. حضرت امام خمینی (ره) در مورد به کارگیری این روش این گونه یادآوری می کنند:
«هر صدایی از هر گوشه جهان از هر حلقوم و از هر موج رادیویی برای منطقه بلند شود در رأس برنامه هایشان، تضعیف، توهین و تحقیر ایران است و آنچه در کشور ما می گذرد به طور معکوس در سراسر دنیا منعکس می شود» (اویسی، ۱۳۷۹: ۲۷).
تسری دادن
تجربه نشان داده است که اگر دو پدیده یا دو تصور را با فاصله بسیار کم یا همزمان به مخاطب عرضه کنند، وی ویژگیهای یکی را احتمالاً به دیگری تسری می دهد. بر این اساس در این شیوه سعی می شود دو اسم، دو پدیده یا دو حالت را با هم قرین سازند و صفات یکی را به دیگری تسری دهند (عاصف، جلد دوم، ۱۳۸۴: ۱۳۹)؛برای مثال، لونتال در تحقیقی با عنوان «در گفتمان رسانه های امریکایی تروریست کیست؟» مبادرت به «تحلیل محتوای» بیش از ۱۰۰ مقاله منتشر شده در رسانه های عمده (اعم از شبکه های تلویزیونی و روزنامه های کثیر الانتشار) آن کشور طی سالهای ۲۰۰۳-۲۰۰۱، کرده است. لونتال در بررسی خود تنها مقالاتی را برگزیده است که به صورت آشکار یا تلویحی به مسئله تروریسم و حادثه ۱۱ سپتامبر پرداخته اند. یافته های لونتال حاکی است که: در بیش از ۸۰ درصد از مقالات هر جا از تروریسم سخن به میان آمده است بلافاصله نام اسلام یا مسلمانان ذکر شده است. گویی این دو، واژگان متفاوت برای یک مفهوم یا منظور هستند. در اغلب مقالات، مفاهیم «بنیاد گرایی»، «رادیکالیسم اسلامی»، «وحشت آفرینی» و «تحجر فکری» همراه به کار گرفته شده است. هم چنین، هر جا از یازدهم سپتامبر سخن گفته شده است بلافاصله «بنیاد گرایی اسلامی» یا «تروریست های مسلمان» با آن حادثه همبسته شده است. لونتال از مجموع یافته های خود نتیجه گرفته است که «از نظر اغلب نویسندگان و تحلیلگران رسانه های عمده امریکا، تروریسم همان اسلام است و مسلمانان حامیان، عاملان و مروجان اصلی تروریسم در جهان هستند.» این در حالی است که تروریستم مسئله جدیدی نیست و سابقه آن به ۲۰۰۰ سال پیش باز می گردد؛ یعنی زمانی که متعصبان یهودی برای مقاومت و مقابله با سیاستهای رومی در اورشلیم و سایر نقاط فلسطین از حربه ترور بهره بردند.
استهزاء و تمسخر کردن
کارشناسان و مجریان عملیات روانی با استفاده از این روش، داستانهای طنز و شوخیهای استهزاآمیز از جمله کاریکاتورهای مضحک ، و آنها را به شکلهای گوناگون در میان نیروهای آماج پخش می کنند. با توجه به سرعت بسیار سریع انتشار این گونه طنزها، داستانها و اشعار و … متخصصان عملیات روانی، معمولاً آنها را برای اقشار مختلف مردم بسیار ساده و قابل فهم و در عین حال پر معنی و هدفدار طراحی می کنند. به گونه ای که افراد مختلف با سنین و مشاغل و علایق و تفکرات مختلف قادر به پذیرش و فراگیری دست ساخته های آنان باشند و علاوه بر آن بتوانند شنیده های خود را بسادگی برای دیگران بازگو کنند. در نتیجه استهزا و تمسخر ممکن است مخاطبان آماج تعادل روانی خود را از دست دهند و به اقداماتی غیرعقلانی متوسل شوند؛ چه اینکه به گفته حکما «زخم زبان سخت تر و دردناکتر از زخم سرنیزه است» (شیرازی، ۱۳۸۰: ۶۰).
یکی از مهمترین اقدامات روانی مشرکان در مقابل پیامبر و قرآن، عملیات استهزا و تمسخر بود. استهزا و تمسخر با هدف کوچک نشان دادن پیامبر(ص) و ناچیز نمایاندن دعوت و پیام او و در نتیجه پایین آوردن ارزش و جایگاه اجتماعی او و سرانجام سست کردن پایههای دعوت وی، صورت میگرفت. استهزاکنندگان پیامبر نیز همه از بزرگان قریش و به بیانی، تمامی آنان از زراندوزان مکه بودند. از آیات قرآن درمییابیم که حوزه عملیات روانی استهزا، بسیار گسترده بود به گونهای که موجب آزردگی و دلتنگی پیامبر میشد. این موضوع در قرآن (سوره حجر، آیه ۹۷) بدین صورت آمده است: «ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون …»: «هر آینه ما میدانیم که سینهات از آنچه (مشرکان) میگویند، تنگ میشود.»
شایان ذکر است دشمن قرن بیست و یکمی اسلام در راستای جنگ تمدنهای هانتینگتون و به بهانه آزادی بیان به شیوه های مختلف از جمله چاپ کاریکاتورهای اهانت آمیز و نمایش فیلمهای موهن نظیر فیلم فتنه در صدد تخریب شخصیت والای حضرت محمد (ص) و به سخره گرفتن مقدسات دین مبین اسلام است.
نکته قابل تامل اینکه گاهی ممکن است تمسخر و دشنام به جای تسلیم، باعث برانگیخته شدن مخاطبان آماج شود؛ چه اینکه هر قدر بر دامنه استفاده نظام رسانه ای غرب از این روش افزاوده شده، وحدت جهان اسلام و تنفر آنها از غرب بیشتر شده است.
تضعیف روحیه و القای یأس و ناامیدی
روحیه، آمادگی برای مشارکت در یک عمل یا حل مشکل و ارزیابی نتیجه آن است؛ به عبارتی دقیقتر، «روحیه برایندی از مجموعه عناصر درونی و بیرونی است که میزان آمادگی فرد را برای شرکت در یک موقعیت، تبیین میکند.» با این توصیف، روحیه، دیگر مفهوم خشک و منجمدی نیست که بر حالت خاصی دلالت کند. روحیه، وضعیتی روانی است که مجموعهای از عناصر را در خود دارد و از روحیه عالی تا روحیه ضعیف را پوشش میدهد. روحیه عالی، وضع روانی است که با برخورداری از آن، فرد برای مشارکت یا اقدام در موقعیت، انگیزه کافی و قوی دارد و نتیجه را با توجه به هدف اقدام، مثبت و مؤثر ارزیابی میکند (سلیمانی، ۱۳۸۲: ۸۶).
ناپلئون بناپارت نسبت روحیه به لوازم مادی را نسبت یک به سه می داند. کلاوزویتس نیز عوامل مادی را به قبضه ای چوبی و عوامل روحی را به فلزی گرانبها، اسلحه ای حقیقی و تیغه ای آبدیده تشبیه می کند (هاوارد، ۱۳۷۷: ۵۷).
ابنخلدون (جامعهشناس) در مقدمه خود ،که از ظهور و سقوط دولتها سخن میگوید، موضوعی طرح میکند به نام تعصّب (العصبیه). وی معتقد است تعصب ،که از ریشه عصب گرفته شده و به معنی ریشه و بن است، پایه و اساس حرکت به شمار میآید.
این درست ،عکس چیزی است که در دنیای امروز علیه مسلمانان به عنوان مسلمانان متعصب و یا اصولگرا استفاده میشود و با این حربه آنان را تضعیف کنند و مورد سرزنش قرار میدهند. زمانی که جامعهای نسبت به داشتههای خود تعصب داشته باشد برای حفظ و حراست از آنها دارای انگیزه میشود. وقتی انگیزه باشد به دنبالش حرکت، کار، تلاش و کوشش پا به عرصه میگذارد و بدیهی است نتیجه تلاش و کوشش، نوآوری و خلاقیت است و نوآوری و خلاقیت نیز چیزی جز توسعه و پیشرفت به دنبال ندارد (جلالیان، ۱۳۸۴: ۱۷).
ابنخلدون (جامعهشناس) در مقدمه کتاب خود، که از ظهور و سقوط دولتها سخن میگوید، علل بروز حکومتها را تعصب و انگیزه و علل سقوط و افول آنها را نیز زوال تعصب و انگیزه در آن جامعه میداند. طبیعی است وقتی انسان تعصب نداشته باشد، انگیزهها در او مرده است. انسان بیانگیزه، حرکت، کار و تلاش را از دست میدهد؛ زیرا دیگر احساس تعلق در او از بین رفته است و انسان بیتعلق، حیران و سرگردان است و در زندگی تلاش و کوششی نمیتواند ترسیم کند. بدیهی است در صورت نبودن کار و کوشش از نوآوری خبری نخواهد بود و در نتیجه نه تنها توسعه و پیشرفتی در کار نخواهد بود که عقب گرد و بدبختی بر تمام سطوح سایه خواهد افکند(همان: ۱۸-۱۷).
شستشوی مغزی
شستشوی مغزی شیوهای است که بر محور خرد کردن شخصیت فردی دور میزند؛ یعنی یک شخصیت کامل یا در حکم کامل را به مرحله متلاشی شدن و انهدام تنزل میدهد به نوعی که بتوان آن را بازیچه قرار داد و به صورت ابزاری در دست بازیگران فتنه درآورد. هم چنین شستشوی مغزی به هر نوع تلاشی گفته میشود که برای هدایت اندیشه انسانی بر ضد تمایل آزاد فرد یا اراده و عقل او انجام میگیرد (منصورنژاد، ۱۳۸۶: ۳۵).
در سالهای دهه ششم قرن گذشته هانتر ، یکی از نویسندگان امریکایی که در توجیه اقدامات و تهاجمات نظامی کشورش در دنیای خارج از امریکا مطلب می نوشت، ادعا کرد که نظامیان چینی در رویارویی با اسیران امریکایی جنگ کره، «مرتکب جنایاتی شده اند که حتی تصور آن برای نظامیان دیگر نقاط جهان غیرممکن می نماید.» او آن گاه در تشریح اقدامات نظامیان چینی در برابر اسیران امریکایی به اعمال روشهایی همچون بازجوییهای مکرر، محرومیت از خواب، کاهش میزان ارتباط با همبندیها، خانواده و ترغیب به اعتراف اشاره کرده است. به باور هانتر «چینی ها اسیران امریکایی را شستو شوی مغزی داده اند تا نظریات و نگرشهای آنان را نسبت به ایدئولوژی مارکسیسم و مائوئیسم تغییر دهند» (الیاسی، ۱۳۸۳: ۱۵).
امروزه پس از گذشت تقریبا پنج دهه از آنچه هانتر و رسانه های امریکایی برای اولین بار به زعم خود از اصطلاح شستو شوی مغزی استفاده کردند تا ابعاد غیرقابل تصور، غیرانسانی و جنایت آمیز برخورد نظامیان چینی با سربازان خویش را ترسیم کنند، دنیا شاهد وقوع جنایاتی است که اعمال چینی ها آن گونه که هانتر ادعا کرده است در برابر آن ناچیز و بی اهمیت جلوه می کند. در برخی زندانها بویژه زندان ابوغریب و گوانتانامو از روش شستو شوی مغزی استفاده می شود که کمابیش با شیوه های مورد استفاده پاولف در ایجاد نوروز تجربی در سگها شباهت دارد. امریکاییها با روشهایی نظیر محرومیت حسی و ایجاد اختلال جسمی، ایجاد ابهام، بازجوییهای پی در پی و طولانی، تهدید، شکنجه با کابل برقی، هتک حرمت در حضور سایر زندانیان، تهیه فیلم پورنو (مستهجن) از هتک حرمت گروهی به زنان زندانی، تغییر زندانبانها و روشهای رفتاری آنان و غیر آن ابتدا فرد را تا مرحله فراحاشیه ای پیش می برند، آن گاه مقاومت زندانی را در هم می شکنند و سپس از باورها، الگوی رفتاری جدید و تقویت کننده های مثبت بهره می گیرند (الیاسی، ۱۳۸۳: ۱۵).
نتیجه گیری
از آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت که دنیای غرب بویژه امریکا طی چند سال اخیر عملیات روانی فراگیر، اما نسبتاً پنهانی را علیه اسلام و کشورهای اسلامی راه انداخته است. هرچند حادثه ۱۱ سپتامبر بهانه اصلی غرب (بویژه امریکا) برای بسیج رسانهها و سایر ابزارهای عملیات روانی علیه جهان اسلام بوده است با فاصله گرفتن از آن حادثه نه تنها حجم عملیات روانی آنان کم نشده، بلکه دامنه آن به شکلهای گوناگون فراگیرتر شده است.
سران واشنگتن طی دهه های اخیر و بویژه پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، دیدگاه نظری ساموئل هانتینگتون با عنوان برخورد تمدنها را به پارادایم مسلط در تصمیم گیریهای دولت امریکا مبدل کرده اند. تأثیر تفکر هانتینگتون در گفتمان دشمن سازی واشنگتن باعث شد که جرج بوش در روزهای اولیه پس از واقعه ۱۱ سپتامبر، طی خطابه ای با دستپاچگی و بی توجهی به بار سنگین کلماتی که بر زبان می آورد در اعلان جنگ علیه تروریسم از واژه جنگ صلیبی استفاده کند. البته هر چند بوش، بعدها تحت تأثیر انعکاس نامطلوب این خطابه، گفتار خود را اصلاح کرد ، بسیاری از ناظران سیاسی معتقدند این گفتار، درونمایه سیاستهای امریکاییها در قرن بیست و یکم را ترسیم می کند.
یک ماه پس از حوادث ۱۱ سپتامبر، فوکویاما در روزنامه گاردین ضمن تقسیم جهان به دو قطب «مدرن» و «واپسگرا»، جواز اقدام نظامی علیه جهان اسلام را صادر کرد. وی در مقاله خود تأکید کرد: «به غیر از ترکیه که در میان کشورهای اسلامی نمره قبولی گرفته است، دیگران در مقابل مدرنیته مقاومت می کنند. امریکا برای شکستن این مقاومت می تواند از توان خود استفاده کند.» او مدعی شد: «اسلام تنها نظام فرهنگی است که مدرنیته را تهدید می کند» (سراج، ۱۳۸۶، ص ۱۱۳٫) در همین رابطه ویلیام کوهن ،وزیر جنگ اسبق امریکا برای اولین بار پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، عبارت جنگ جهانی چهارم را به کار برد. به نظر وی، جنگ سوم جهانی، همان جنگ سرد است که با پیروزی امریکا پایان یافت و جنگ جهانی چهارم، جنگ امریکا و متحدان آن با اسلام است. این جنگ که همان جنگ ادیان است، در واقع دورنمایی هانتینگتونی از فردای جهان را به تصویر می کشد.
منابع
الف- منابع فارسی
-۱ الیاسی محمد حسین، (۱۳۸۲)، «زنان زندانی در ابوغریب؛ آماج شست و شوی مغزی و مسخ شخصیت»، فصلنامه عملیات روانی، سال اول، شماره ۴٫
-۲ الیاسی، محمد حسین، (۱۳۸۳)، «کاربرد روانشناسی در عملیات روانی»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال دوم، شماره ۶٫
-۳ الیاسی، محمد حسین، (۱۳۸۴)، «عملیات روانی امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران؛ تحلیل محتوایی رادیو فردا و رادیو صدای امریکا»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال سوم، شماره ۹٫
-۴ الیاسی، محمد حسین، (۱۳۸۵)«عملیات روانی ضدشورشگری سپاه در بحران کردستان (دهه۶۰)»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال سوم، شماره ۱۲٫
-۵ امین، سمیر، (۱۳۸۴)، «ریشه های ایدئولوژیک یکجانبه گرایی سیاست خارجی آمریکا»، ترجمه نادعلی بای، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال سوم، شماره ۹٫
-۶ امینی، آرمین، (۱۳۸۳)، «حمله امریکا به عراق؛ تلاش برای اقناع افکار عمومی»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال دوم، شماره ۷٫
-۷ اویسی، غلامرضا، (۱۳۷۹)، «نقش تبلیغات در جنگ از دیدگاه امام خمینی (ره)»، تهران، دبیرخانه همایش علمی بررسی نقش جنگ در تبلیغات، دانشگاه امام حسین (ع).
-۸ برادن، کتلن و شلی، (۱۳۸۳)، «ژئوپلیتیک فراگیر»، ترجمه علیرضا فرشچی و رهنما، تهران، انتشارات دوره عالی جنگ،۱۳۸۳٫
-۹ بزی، میرفت و کرکی، (۱۳۸۵)، «عملیات روانی رسانه ای آمریکا و اعراب در جنگ سوم خلیج فارس»،
فصلنامه عملیات روانی، سال چهارم، شماره ۱۳٫
-۱۰ بلخاری قهی، حسن، (۱۳۷۸)، «تهاجم یا تفاوت فرهنگی»، تهران، انتشارات حسن افرا.
-۱۱ جاکوب نوتر، جان، (۱۳۸۴)، «عملیات های سیاه سازمان جاسوسی آمریکا؛ اقدام پنهان، سیاست خارجی و دموکراسی»، ترجمه معاونت پژوهشی دانشکده امام باقر (ع)، تهران، انتشارات دانشکده امام باقر(ع).
-۱۲ جباران، محمدرضا، (۱۳۸۵)، «آموزه های دینی»، تهران، انتشارات نگین سبز.
-۱۳ جزایری، مسعود، (۱۳۸۲)، «دشمن خود را بشناس»، تهران، اداره روابط عمومی و انتشارات سپاه.
-۱۴ جلالیان، عسکر، (۱۳۸۴)، «عملیات روانی در عصر ارتباطات»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال سوم، شماره ۱۱٫
-۱۵ جنیدی، رضا، (۱۳۸۶)، «پیش شرط تعلیق؛ چرا! نگاهی به مزیت های سیاست دشمن سازی آمریکا»، مشهد، روزنامه قدس، شماره ۵۵۳۸٫
-۱۶ جنیدی، رضا، (۱۳۸۷)، تکنیک های عملیات روانی نظام رسانه ای غرب علیه جمهوری اسلامی ایران، بخش دوم، تهران، دو ماهنامه نگاه، سال اول، شماره چهارم.
-۱۷ حسینی هنزائی، اعظم، (۱۳۸۴)، «تبلیغات در جنگهای نوین»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال سوم، شماره ۱۰٫
-۱۸ حمدی الحجار، محمد، (۱۳۸۲)، «عملیات روانی آمریکا علیه کشورهای اسلامی»، ترجمه حسین قربانی، فصلنامه عملیات روانی، سال اول، شماره ۳٫
-۱۹ زورق، محمدحسن، (۱۳۷۲)، «مبانی تبلیغ»، تهران، انتشارات سروش.
-۲۰ ژئاروید، اتوتایل و اگنیو، (۱۳۸۰)، «ژئوپلیتیک و گفتمان؛ استدلال عملی ژئوپلیتیکی در سیاست خارجی امریکا»، ترجمه محمد رضا حافظ نیا و نصیری، مجموعه مقالات اندیشه های ژئوپلیتیک در قرن بیستم، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی.
-۲۱ سبیلان اردستانی، حسن، (۱۳۸۴)، «رویکردی تئوریک به عوامل شکل دهی و کنترل افکار عمومی»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال سوم، شماره ۹٫
-۲۲ سراج، رضا، (۱۳۸۶)، «راهبرد قدرت نرم امریکا بر ضد جمهوری اسلامی ایران»، فصلنامه عملیات روانی، سال چهارم، شماره ۱۶٫
-۲۳ سلطانی فر، محمد، (۱۳۸۶)، «از جنگ روانی بیشتر بدانیم»، تهران، نیروی دریایی سپاه، دو هفته نامه بشری، سال دوم شماره ۳۱٫
-۲۴ سلیمانی، نعمت ا…، (۱۳۸۲)، «عوامل تقویت و کاهش روحیه دفاعی»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال اول، شماره ۳٫
-۲۵ سوری جواد، (۱۳۸۵)، «نقش فناوریهای نوین ارتباطی در عملیات روانی»، فصلنامه عملیات روانی، سال سوم، شماره ۱۲٫
-۲۶ شالیت، بن، (۱۳۷۳)، «روانشناسی رزم و درگیری»، ترجمه نشر صریر، تهران، نشر صریر.
-۲۷ شیرازی، محمد، (۱۳۸۰)، «جنگ روانی و تبلیغات؛ مفاهیم و کارکردها»، (چ دوم)، تهران، دبیرخانه نخستین همایش بررسی نقش تبلیغات در جنگ.
-۲۸ عاصف، رضا، (۱۳۸۴)، «عملیات و جنگ روانی»، جلد دوم، تهران، انتشارات معاونت اطلاعات ستاد مشترک سپاه.
-۲۹ فلاحی، علی، (۱۳۸۵)، «عملیات روانی علیه جمهوری اسلامی ایران»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال چهارم، شماره ۱۳٫
-۳۰ کریم ح. کریم، (۱۳۸۳)، انگاره های اصلی از غیرخودی های مسلمان، ترجمه لیدا کاووسی، تهران، فصلنامه رسانه، شماره ۵۷٫
-۳۱ کریمی پاشاکی، سجاد، (۱۳۸۶)، «محورهای عملیات روانی امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال پنجم، شماره ۱۸٫
-۳۲ لازار، ژودیت، (۱۳۸۰)، «افکار عمومی»، ترجمه مرتضی کتبی، تهران، نشر نی.
-۳۳ ماه پیشانیان، مهسا، (۱۳۸۶)، «راهکارهای امریکا برای جنگ نرم با جمهوری اسلامی ایران»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال پنجم، شماره ۱۸٫
-۳۴ ماه پیشانیان، مهسا، (۱۳۸۶)، سینما ابزار قدرت نرم صهیونیسم با تاکید بر هالیوود»، فصلنامه عملیات روانی، سال چهارم، شماره ۱۶٫
-۳۵ متقی دستنائی، افشین، (۱۳۸۶)، عملیات روانی غرب علیه جهان اسلام و تاثیر آن بر مسلمانان مقیم اروپا»، ترجمه محمد آثارتمر، فصلنامه عملیات روانی، سال چهارم، شماره ۱۵٫
-۳۶ محمدی نجم، حسین، (۱۳۸۴)، «متقاعدسازی و افکار عمومی در رسانه های غربی»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال سوم، شماره ۹٫
-۳۷ محمدی نجم، سید حسین، (۱۳۸۶)، «نقش استعاره ها در گفتمان سیاسی جنگ»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال پنجم، شماره ۱۷٫
-۳۸ مرادی، حجت ا…، (۱۳۸۶)، «مقایسه راهبردهای تبلیغاتی انگلیس و امریکا در جنگ افغانستان»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال چهارم، شماره ۱۵٫
-۳۹ مصطفوی، علی اصغر، (۱۳۷۰)، «ترفند پیغمبرسازان»، تهران، نشر مولف.
-۴۰ منصورنژاد، محمود، (۱۳۸۶)، «تحلیلی بر جنگ روانی با تاکید بر کتاب و سنت»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال چهارم، شماره ۱۶٫
-۴۱ مهدی زاده، محمد، (۱۳۸۷)، رسانه ها و بازنمایی، تهران، دفتر مطالعات و توسعه رسانه ها.
-۴۲ مولانا، حمید، (۱۳۸۲)، « جنگ روانی و فریبکاری رسانهها»، تهران، فصلنامه پژوهش و سنجش، سال دهم شماره ۳۴٫
-۴۳ مولانا، حمید، (۱۳۸۴)، «اطلاعات و ارتباطات جهانی»، ترجمه اسدالله آزاد و همکاران، تهران، نشر کتابدار.
-۴۴ النابلسی، محمد احمد، (۱۳۸۳)، «صهیونیسم و عملیات روانی»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال دوم، شماره ۶٫
-۴۵ نیکرو، حمید، (۱۳۸۵)، «جنگ رسانه ای»، تهران، فصلنامه عملیات روانی، سال چهارم، شماره ۱۴٫
-۴۶ هرمز، مهرداد، (۱۳۸۰)، «مقدمه ای بر نظریات و مفاهیم ارتباط جمعی»، تهران، موسسه فرهنگی پژوهشی فاران.
ب- منابع لاتین
-۴۷ Bennis, Phyllis, (2003), “Before and After Gloucester shire”, UK; arris Books.
-48 Kersten, Astrid A and Sidky, (2007), ” Re-aligning rationality: Crisis management and prisoner abuses in Iraq”, a Graduate Program in Human Resource Management, La Roche College, 9000 Babcock Boulevard, Pittsburgh, PA 15237, USA.
-49 Zhang, Juyan (2006), ” Beyond anti-terrorism: Metaphors as message strategy of post-September-11 U.S. public diplomacy”, Department of Communication, Monmouth University, 400 Cedar Avenue, West Long Branch, NJ 07746, United States.