یکسال از روی کار آمدن دولت تدبیر و امید میگذرد؛ دولتی که بهدلیل نداشتن عقبه و پایگاه اجتماعی مجبور شد برای رأیآوری به هر دستاویزی چنگ بزند؛ پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان را با شعارهای آزادیخواهانه به خود نزدیک کند، قشر ضعیف و روستانشینان را با شعارهای اقتصادی با خود همراه کند و برای همراهی جریانهای سیاسی به هر گروهی سهمی از دولت بدهد اما با همه این تلاشها رأی روحانی تنها چند صدم از نصف آرا بیشتر بود.از ابتدای روی کارآمدن دولت تلاش همراهان فراوان رسانهای روحانی آن بود که روحانی را بازنمودی از چهره سیاسی هاشمی و خاتمی نشان دهند تا این پایگاه اجتماعی برای آنها حفظ شود. در مسائل اقتصادی روحانی بازنمودی از چهره هاشمی بود که معتقد به نگاههای اقتصادی لیبرال است، تجملگرایی و لوکسگرایی را جایز میداند و با اصل قرار دادن اقتصاد، همه تعاملاتش را با کشورهای مختلف مبتنی بر آن تنظیم میکند و دریچهها را برای ورود کالاهای خارجی به بهانه توسعه باز میکند. از سوی دیگر خود را نمادی از آزادی همچون خاتمی نشان میداد تا پایگاه اجتماعی اصلاحطلبی را با خود همراه کند.
اگرچه پیشتر دولت هیچگاه درباره سیاست رسانهای خود سخن نمیگفت اما روز گذشته این مساله فاش شد و در جشنواره رسانههای دیجیتال، حسامالدین آشنا، مشاور فرهنگی و مغز رسانهای دولت یازدهم درباره سیاستهای رسانهای دولت گفت: «آقای روحانی میخواهد تصویری که خودش دوست دارد در صداوسیما منعکس شود.» بهعبارت دیگر دولت دوست دارد واقعیت مدنظر خودش از دولت در رسانه ملی ساخته شود نه واقعیت موجود دولت یازدهم!روحانی با سیاست عکسبرداری رسانهای در صحنههای مختلف حاضر میشد تا چهره مدنظر خود را در رسانهها نشان دهد. گاهی با لباس ورزشی در کوه و بین مردم پیادهروی میکرد، گاهی به خانه شهدا سر میزد و گاهی در جمع کودکان معلول حاضر میشد اما سیاستهای غلط اقتصادی و بینالمللی دولت فاصلهها را از وی افزایش داد و شکافهایی را بین اقشار مختلف با روحانی پدیدار کرد. روحانی با رفتارهای خود 3 چالش «استقلال– توسعه»، «عدالت- توسعه» و «نخبه- توده» را بهوجود آورد و حتی بخش اعظمی از پایگاه اجتماعیای را که به وی رأی داده بودند از خود ناراضی کرد.
همه عملکرد دولت اما در یک بزنگاه عیان شد و بیتدبیری دولت تدبیر در نحوه توزیع سبد کالا، دولت را با یک مشکل عمده خلأ پایگاه اجتماعی مواجه کرد چنانکه جامعهشناسان توزیع سبد کالا را بهعنوان یک نقطه عطف در مسائل اجتماعی برای دولت در نظر میگرفتند و به واسطه آن همه تحلیلهای آنها درباره دولت با پیشفرض «دولت یازدهم پسا سبدکالا» تعریف و تفسیر میشد و دولت به عنوان یک دولت ضعیف پایه تحلیل شد.دولت روحانی اما از اواخر سال گذشته برای کنترل وضعیت اجتماعی نامناسب خود از سیاست رسانهای برجستهسازی بهره جست تا بتواند اولویتهای ذهنی آحاد جامعه را تغییر دهد. سرمایهگذاری ویژه رسانهای روی مساله هدفمندی یارانهها و برجستهسازی آن در ذهن مردم و فارغ شدن اذهان از دیگر خطاها و مشکلات دولت سیاست روحانی برای ادامه کار بود اما رفراندوم یارانه مرحله دوم و همراهی نکردن 97 درصدی مردم با دولت، وضعیت اجتماعی دولت را اسفبار کرد و جامعهشناسان، آن را «دولت تنها و بدون پشتوانه» قلمداد کردند.
دولت روحانی بویژه پس از همهپرسی ملی انصراف از یارانهها که واقعیت اجتماعی تنهایی دولت را نمایان کرد، به دنبال «برساختن» دوقطبیهای عامدانه است تا قطبی که خودش در آن قرار میگیرد نسبت به قطب رقیب برتر باشد. این استراتژی در دولت محصول شرایط اجتماعی دولت و نداشتن پایگاه اجتماعی است. بهعبارتی باتری اجتماعی ماشین دولت از شارژ تهی شده و از درون جریان حامی دولت پیش از انتخابات نیز کمتر شارژ میشود، در نتیجه نیاز به شوک از بیرون دارد. این دوقطبیسازیها برای تامین آن شوک بیرونی است.
دولت یازدهم به لحاظ اجتماعی «ضعیفترین» دولت بعد از انقلاب اسلامی است و به لحاظ «کارایی» نیز در یکسال گذشته انتظارات عمومی را برآورده نکرده است. بنابراین به نظر میرسد دولت میخواهد ضعف اجتماعی و کارکردی خود را پشت این قطببندیهای برساخته پنهان کند و نقطه تمرکز اجتماعی را به جای اینکه معطوف به عملکرد دولت در تحقق وعدهها و مطالبات کند، معطوف به این قطببندیها کند. قطببندیها نیز واقعی نیست بلکه به شکلی برساخته شده است که پیشاپیش کفه دولت از رقبا سنگینتر باشد. مثلا تقسیم جامعه به دو قطب «طرفداران تحریم و مخالفان تحریم» یا «طرفداران جنگ با دنیا و طرفداران تعامل با دنیا». خب! اساسا چنین تقسیمبندی وجود خارجی ندارد و شما در جامعه نمیتوانید کسانی را پیدا کنید که طرفدار جنگ یا طرفدار تحریم باشند اما مساله واقعی یا غیرواقعی بودن نیست بلکه ساختن دوقطبیهایی است که به جای عملکرد دولت، آنها به کانون توجهات و قضاوت مردم تبدیل شوند. دولت یازدهم برای ساخت دوقطبیهای مدنظر خود 3 تاکتیک را در دستور کار قرار داده است؛ تاکتیک اول «معطوف به آینده» است و در قالب این سخن که «نگذاشتند کار کنیم» اجرا میشود، تاکتیک دوم یعنی «معطوف به گذشته» در قالب این موضع که «عملکرد دولت گذشته آنقدر خراب بود که حالا حالاها نمیتوان کار کرد» تفسیر میشود و تاکتیک سوم «دوقطبیسازیهای کاذب»ی است که دولت با استفاده از آن میخواهد یک پایگاه اجتماعی حداقلی را برای خود ایجاد کند.
در واقع دولت با این 3 تاکتیک میخواهد قضاوت مردم درباره عملکردش را تحتالشعاع چیزهایی غیر از عملکرد خود قرار دهد. همه منتقدان دولت یازدهم (اصولگرایان) نیز در این پازل هم میتوانند نقش تسهیلکننده سیاستهای دولت را داشته باشند و هم نقش سدکننده! اگر نقدهای جریان اصولگرایی به دولت کمتر شود و آنچه در رسانهها بیشتر عیان باشد عملکرد خود دولت باشد، نتیجه بروز خود واقعی دولت خواهد بود که با شرایط موجود اصلا مطلوب مردم نخواهد شد. منتقدان روحانی اگر با دولت یازدهم «پدیدارشناسانه» مواجه شوند، خواهند دید دولت یازدهم پر از خطاست و چنانچه منتقدان بخواهند نقدهای خود را متناسب با حجم خطاهای دولت مطرح کنند، عملکرد دولت در حجاب این نقدها از قضاوت مردم پنهان میماند و نقدهای مطرح شده به ضد خود بدل میشود و فضای عمومی از این نقد به یک نتیجهگیری میرسد و آن اینکه حامیان رقبای آقای روحانی در جریان انتخابات، با همه کارهای او مخالفند، حال آنکه حقیقت آن است که روحانی خطاهای بسیار داشته است! امروز اصولگرایان باید کیفیت نقد را افزایش و کمیت نقد را کاهش دهند تا صدایشان به گوش جامعه برسد.
دولت توان برخورد با مسائل مختلف را ندارد و ادبیاتش در برابر مسائل، ادبیاتی عصبی است؛ گزارههایی همچون «عدهای شعار سیاسی میدهند اما بزدل سیاسی هستند» یا آنکه «به جهنم بروید تا نلرزید» نشان از آن دارد که روحانی نمیتواند چهره آزادیخواهانه و حقوقدان به خود بگیرد، ویژگی شخصیتی وی، به او اجازه چنین کاری را نمیدهد و این نوع کنش و واکنش سیاسی منجر میشود سیاست رسانهای دولت شکست خورده و خود واقعی دولت هر چه بیشتر عیان شود.با کم کردن نقدها و بیان عملکردها بهصورت خود به خود آنچه از دولت تنها و بدون پشتوانه روحانی باقی مانده نیز محو میشود و شاید سرانجام اولین دولت 4 ساله برای روحانی رقم بخورد.