سال 88 است؛ شور انتخاباتی به اوج خود رسیده است؛ برخی از گروهک های سیاسی با وجود شورای نگهبان قانون اساسی که ناظر بر اجرای صحیح انتخابات است کمیته صیانت از آرا تشکیل دادند تا بر طبل احتمال تقلب در انتخابات بکوبند؛ اما کاندیداها در سفرهای استانی خود مشغول سخنرانی هستند و هر یک در مورد آرمان های انقلاب اسلامی نظر خاصی دارند و در این میان «فلسطین» جایگاه ویژه ای دارد. حلقه مقاومت که علاوه بر نگاه اعتقادی برای جمهوری اسلامی یک جایگاه امنیتی استراتژیک نیز دارد از منظر برخی کاندیداها نقد می شود.
میرحسین در نطق تلویزیونی جمعه شب در اول خرداد 88 در بخشی از حرف هایش درباره فلسطین می گوید:«ما موقعی میتوانیم از آرمانهای فلسطین دفاع کنیم که خودمان قوی باشیم» وی در مناظره معروف خود با احمدی نژاد نیز «موضع گیری رئیس دولت نهم در اجلاس دوربان سوئیس که در دفاع از فلسطین و مردم غزه بود را اشتباه می خواند».
وی در سفرهای استانی برای تبلیغات انتخاباتی، با حضور در دانشگاه ارومیه در واکنش به دانشجویانی که با در دست داشتن پرچم فلسطین و پلاکاردهایی شعار در مخالفت با وی سر می دادند، گفت: «بنده ریشه برخی مشکلات در این سالن را وجود پرچم فلسطین در دست دوستان به جای پرچم ایران می دانم.» میرحسین موسوی در سفر خود به استان مرکزی نیز در جمع دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی اراک در بخشی از سخنانش ابراز کرد: « دولت با شعارهای احساسی در مورد فلسطین فضاحت به بار آورده است».
با همه این مواضع و بسیاری مواضع دیگر مردم انتخاباتی را در سلامت کامل با نصاب 85 درصدی بوجود می آورند تا یک رکورد شکنی تاریخی را در عرصه مردم سالاری به رخ جهانیان بکشند؛ اما آمریکا، اسرائیل، انگلیس و برخی کاندیداهای شکست خورده از انتخاب مردم رضایت ندارند و آشوب های خیابانی را کلید می زنند تا به خیال خود انقلاب رنگین در ایران بوجود آورند.
اگرچه همگان چهار سال قبل از آن جنگ نیابتی ایران با اسرائیل را بخاطر دارند که در آن حزب الله لبنان در سی و سه روز چگونه اسرائیل را شکست داد اما آشوب ها تا روز قدس ادامه دارد و دوباره آن آرمان بزرگ مورد تهاجم این جریان اندک قرار می گیرد. شعار اصلی این جریان آن است که «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» بی آنکه ذره ای در مورد جایگاه استراتژیک و مواضع فراملی فلسطین، غزه، لبنان و.... توجهی داشته باشند.
بعد از چند ماه کشور به آرامش کامل می رسد اما جنگ به مرزهای ایران نزدیک تر می شود. بعد از فلسطین و جنوب لبنان این بار جنگ در سوریه بالا می گیرد. جمهوری اسلامی به عنوان محور مقاومت همچنان مواضع خود را در دفاع از حلقه مقاومت بیان می کند و آن جریان باز در مواضعی جاهلانه دفاع ایران از سوریه را بی منطق، غیرعقلانی و ظلم به مردم داخل کشور می دانند.
به مواضات این جریان گروه کوچک دیگری که در دو سه سال اخیر قوت گرفته و در حال رشد و نمو است جریان جعلی شیعه نمایی است که در حاشیه و متن بیوت یکی از مراجع تقلید قم به نام شیرازی شکل گرفته است. این جریان غیرمعقول که بدون نگاه به مکان و زمان و بدون توجه به مسائل جاری در جهان اسلام، به اشاعه بدعتهایی میپردازد که نتیجه آن جز کشتار شیعیان بیگناه نیست به گواه بسیاری از تحلیلگران از سوی سرویس های جاسوسی انگلستان خط دهی می شود.
شبکههای ماهوارهای متعدد، امپراتوری اینترنتی و مراکز وسیع آموزشی در کشورهای مختلف اسلامی، تنها ثمره بخشی از حمایتهای مادی و توزیع پولهای کلان این جریان است. این در حالی است که کشورهای اروپایی شبکههای بین المللی جمهوری اسلامی ایران را میبندند و شبکه المنار حزبالله در بسیاری از ماهوارهها توقیف شده و اجازه پخش ندارد.
این جریان باوجود اینکه ادعای حمایت و دستگیری از تمام شیعیان و محبان اهل بیت را دارد، اما در ماجرای سوریه کوچکترین اظهارنظری نکرده است. حتی زمانیکه دشمن در صدد تخریب مرقد مطهر حضرت زینب(سلام الله علیها) بود هیچ عکس العملی از این فرقه نشان داده نشد. نکته جالب ماجرا جایی است که تنها جریان مسلمانی که بعد از تکفیریها علیه سید حسن نصر الله در لبنان فعالیت میکند، این جریان است. این فرقه به دنبال ایجاد شکاف بین مردم متدین عامی و نظام اسلامی هستند.
جریان شیرازی ها که خط انگلیس یعنی تفرقه را کلید زده اند از طرفی تهاجم به سمت نظام اسلامی ایران بوده؛ از سوی دیگر تهاجم به سمت اهل سنت که این تفرقه بین شیعه و سنی را به همراه خواهد داشت و عملکرد تروریستی جریان های تندرو سلفی و وهابی علیه شیعیان را تهییج خواهد کرد.
غائله سوریه بعد از سه سال ختم به خیر شده و انتخابات باشکوهی با نصابی بالا در این کشور برگزار شد اما یاغیان موسوم به «داعش» که از طریق آمریکا و اسرائیل پروار شده بودند و امروز به عراق گسیل شده اند تا هم جنگ به مرز ایران بیش از پیش نزدیک شود و هم عراق به عنوان یکی از مهمترین اماکن مورد تقدس شیعه که چند امام معصوم را در خاک خود دارد مورد تهاجم قرار گیرد.
با توجه به آنچه گفته شد دو سوال اصلی پیش روی این دو جریان منافق قرار می گیرد. سوال اول که پاسخش را بایستی سران فتنه بدهند آن است که جنگ نیابتی ایران در چند هزار کیلومتر آن طرف تر از خاک ایران بهتر می بود یا جنگ در نزدیکی مرزهای کشور؟ این احتمال امروز صفر است که داعش و هر جریان دیگری جرأت تجاوز به خاک ایران را بکند اما آیا اگر این اتفاق افتاد آن جریان فتنه گر در سال 88 که شعار «نه غزه؛ نه لبنان؛ جانم فدای ایران» را سر می دادند حاضر هستند واقعا جان خود را فدای ایران کنند؟ چنانچه امروز مشاهده می کنیم این جریان سکوت محض را در مقابل اتفاقات اخیر از خود نشان داده است!
و سوال دوم را بایستی از جریان منافق «شیرازی ها» پرسید که داعیه شیعه ناب بودن را دارند. بی شک یکی از دلایلی که امروز این اتفاقات تلخ بر سر مردم عراق در حال وقوع است تندروی های این جریان است که به اسلام و شیعه و با داعیه دفاع از حریم امامت و حضرات معصوم (علیها سلام) تحریکات تفرقه افکنانه بین شیعه و سنی، بین شیعه و حکومت اسلامی را رقم زده است. جریانی که تا امروز محل امتحانی برایش نبوده و امروز که جریان سلفی مسلک داعش به عراق حمله کرده و اعلام کرده مقصد بعدی اش کربلا است چرا سکوت کرده و به دفاع از عتبات عالیات بر نمی خیزد؟
اتفاقات اخیر دو پیام مهم برای جهان اسلام و تشیع داشت و آن این که هر دو این جریان ها نه تنها با اسلام شیعی قرابتی ندارند بلکه با رفتار منافقانه خود در راستای اهداف روباه پیر و آمریکا اسرائیل عمل کرده اند.