حسن روحانی را قطعا نمیشود در یک سال اخیر مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. روحانی شخصیتی است که در طول چند دهه از زندگیاش شکل گرفته و باید همه مختصاتش را مدنظر قرار داد و در این میان نباید قرابت فکری وی را با آقای رفسنجانی فراموش کنیم. اینکه دولت روحانی مخرج مشترک دو دولت سازندگی و اصلاحات است امروز برای همگان عیان شده اما بیشک نگاههای اقتصادی و تبعات فرهنگی آن در دولت روحانی بیش از هر چیز نشأت گرفته از تفکر تکنوکراتیک است که امروز شاهد زاویه آن با نگاه اصیل انقلاب اسلامی هستیم.
توجه به محرومان و مستضعفان از ابتداییترین شعارهای انقلاب اسلامی ایران بود و امام خمینی(ره) جمهوری اسلامی را حکومت پابرهنهها میدانستند، طوری که فرمودند «یک موى سر این کوخنشینان و شهیددادگان به همه کاخ و کاخنشینان جهان شرف و برترى دارد.» ایشان به تأسی از جد خود امیرالمومنین(ع) بر این نکته تاکید داشتند که مردم ولینعمتان انقلاب هستند و مسؤولان باید ممنون مردم باشند که میتوانند به آنها خدمت کنند.
در نظام مدنظر امام و رهبری، بالای شهر، پایین شهر معنا ندارد چراکه عدالت برای تمام مردم ما متصور است، همانطور که امام ما به ما آموخته بود که «گمان نکنید کاخنشینها بسیار مرفه هستند؛ آنها دلهایشان لبریز از تزلزل است، آنها قلبهایشان آرام نیست. تزلزلى که در بین کاخنشینها هست در بین کوخنشینها نیست.» رسیدگی به پابرهنگان دغدغه ایشان بود و آنقدر به آنها عشق میورزید که میفرمود: «همین پابرهنهها ایستادند در مقابل توپ، تانک، مسلسل. ایستادند و پیش بردند کارشان را. این ابرقدرتها همه پشتیبان شاه بودند، و این مردم پابرهنه با مشت ایستادند در مقابل تانک، خون دادند و عقب زدند آنها را که دیگر نتوانست این [شاه] بماند خودش اینجا، آنها هم که رفتند».
آنچه گفته شد گوشهای از چارچوب نظری و سیره عملی بنیانگذار جمهوری اسلامی در مواجهه با مردم بود و البته از سوی رهبر حکیم انقلاب نیز ادامه یافت. شاید این جملات رهبر معظم انقلاب برای دولت یازدهم که با زبان آوردن «کرامت انسانی» رأی آورد بیش از همه مثمرثمر باشد که فرمودند: «امروز در بعضى از گفتهها و اظهارات، راجع به شأن و شخصیت و شرف و کرامت انسان در جامعه حرف زده مىشود. این بلاشک از اصول اسلامى است اما کدام نقض کرامت انسانى بالاتر از اینکه انسانى، رئیس عائلهاى، پدر خانوادهاى، در جامعهاى که در آن همهچیز هم هست، نتواند اولیات زندگى فرزندان خودش را تأمین کند؟! کدام تحقیر از این بالاتر است؟! کدام نقض شخصیت و شرف و کرامت انسانى از این بالاتر است؟! صبح تا شب کار کند، آخرش به من یا به شما یا به آن مسؤول دیگر نامه بنویسد که من دو ماه است به خانهام گوشت نبردهام! یک وقت در جامعه گوشت و میوه نیست، من و شما هم نمىخوریم، یک وقت در جامعه امکانات رفاهى نیست، من و شما هم استفاده نمىکنیم، یک وقت ایام عید که مىشود، فرزندان من و شما هم لباس نو بر تن نمىکنند؛ در این حالت کسى احساس سرشکستگى نمىکند- البلیه اذا عمت طابت- اما وقتى همه چیز هست، وقتى کسانى در جامعه با استفاده از فرصتهاى نامشروع توانستهاند براى خودشان آلاف و الوف و زندگیهاى تجملى فراهم کنند، وقتى طبقاتى در جامعه هستند که برایشان پول خرج کردن هیچ اهمیتى ندارد، جمع کثیرى از مردم که در بین آنها رزمندگان و عناصر نظامى و کارمندان دولت و معلمان و روستاییان و مردم مناطق محروم و دور و مناطق جنوب هستند، نتوانند نان و پنیر بچههایشان را فراهم کنند، کدام شکستن شخصیت و شرف انسانى از این بالاتر است؟! شما مىخواهید جواب چه کسى را بدهید؟ شما مىخواهید دل چه کسى را خوش کنید؟ شما مىخواهید چه کسى از شما راضى باشد؟»
اگرچه این نوع نگاه اصیل انقلاب اسلامی به ولینعمتان انقلاب است اما از همان ابتدای دولت هاشمی در سال 68 این قشر بودند که بیشترین صدمات را از کنار توسعه و تعدیل اقتصادی کارگزاران دیدند و کمکم اسمشان از مستضعف تبدیل به اقشار آسیبپذیر جامعه شد که به گفته مدیران دولت هاشمی، لاجرم باید زیر چرخدندههای صنعتی شدن ایران له شوند. تجملگرایی و لوکسطلبی الگویی بود که رفسنجانی حتی از تریبون نماز جمعه آن را تئوریزه میکرد و این رفتار را مباح میدانست.
حسن روحانی نیز که به لحاظ رفتارشناختی تفاوتی با هاشمی در مقولههای اقتصادی ندارد از همان ابتدا نوع نگاهش به مستضعفان، نگاهی از بالا به پایین بود؛ چه آنکه در تبلیغات انتخاباتی و در گفتوگوی ویژه خبری، روحانی یارانه را که حق ملت است به «صدقه» تعبیر میکند و یارانهبگیران را کسانی میداند که «دستشان به سمت دولت دراز است».
این نوع تفکر بعد از انتخابات نیز ادامه داشت تا آنجا که آقای رئیسجمهور 70میلیون ایرانی را که برای هدفمندی یارانهها ثبتنام کرده بودند «سائل» خطاب میکند و میگوید: «باب الانصراف مفتوح للسائلین».
مطابق حدیث مشهور پیامبر صلیاللهعلیهوآله «الناس علی دین ملوکِهم» و حدیث شریف امام علی علیهالسلام، «الناس باُمرائِهم اشبه منهم بآبائِهم» یعنی مردم بر دین ملوک خویشند و مردم به امیرانشان شبیهتر هستند تا به پدرانشان، یکی از عوامل مهم ایجاد روحیه مصرفگرایی و تجملگرایی در بین مردم، مسؤولان نظام و مدیران ارشد آن هستند که هرچه از مرتبه خاصتری در نظام برخوردار باشند، تأثیرگذاری آنها بیشتر است.
به همین علت بود که حضرت امام(ره) همواره خود را الگوی مسؤولان نظام قرار میدادند و میفرمودند: «رهبر مىبایست زندگىاش همسان معمولىترین اقشار جامعه و حتى پایینتر از آن باشد.» حال باید نگریست که سفرهای نوروزی آقای رئیسجمهور به سواحل شمالی و جنوبی ایران یا جشن همسران رئیسجمهور، وزرا و سفرا در کاخ سعدآباد در کدام قاموس مسؤولان انقلاب اسلامی میگنجد؛ چه آنکه جزو اولین اقدامات اماممان بعد از تشکیل حکومت از بین بردن خوی کاخنشینی بود چرا که آن را منافی اخلاق اسلامی میدانستند. ایشان میفرمودند: «ما باید کوشش کنیم که اخلاق کاخنشینى را از این ملت بزداییم. اگر بخواهید ملت شما جاوید بماند و اسلام آن طورى که خداى تبارک و تعالى مىخواهد، در جامعه ما تحقق پیدا کند، مردم را از آن خوى کاخنشینى به پایین بکشید، خود کاخنشینى این خوى را مىآورد».
در مکتب امام روحیه کاخنشینی با ذلتپذیری و سازش و روحیه کوخنشینی با ایستادگی و دفاع از ارزشهای انسانی و الهی رابطه تنگاتنگی دارد. بر مبنای این دکترین، زمانی دولتمردان و مردم توان مقابله با دسیسههای دشمنان داخلی و خارجی را دارند که از مشی سادهزیستی در زندگی عدول نکنند و از تعلقات زندگی فاصله گیرند. ایشان میفرمایند: «اگر بخواهید بیخوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهای پیشرفته آنان و شیاطین و توطئههای آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید... با زندگانی اشرافی و مصرفی نمیتوان ارزشهای انسانی- اسلامی را حفظ کرد».
امام راحل برای اثبات این دکترین خود، سندی به گویایی تاریخ داشتند. سندی که برگبرگ تاریخ دیروز و امروز مهر تایید بر آن میزند. طبق این دکترین، هرکس طعم رنج را نچشیده باشد، نمیتواند طعم عدالت و مساوات را به جامعه بچشاند. هرکس خوی کاخنشینی داشته باشد، نمیتواند درد و داغ کوخنشینان را احساس کند. امام راحل در یکی از سخنرانیهایشان، نگرانی خود را از مسؤولانی که در خانههای مجلل آرمیده و رنج پابرهنگی را نکشیدهاند، ابراز کرده، حضور آنان را در پستهای کلیدی، خطرناک خوانده و میفرمایند: «نباید به مسؤولیتهای کلیدی تکیه کنند که اگر به آنجا راه پیدا کنند، چه بسا انقلاب را یکشبه بفروشند و حاصل همه زحمات ملت ایران را بر باد دهند.»
بزرگترین ضربه تفکر اشرافیگری در بین آقای رئیسجمهور، خانواده و همراهانشان که منجر به برگزاری جشنهای آنچنانی در کاخ سعدآباد با شوی مانکنها و رقص و آواز و فروش لباسهای چند میلیونی و هدایای میلیونی و... میشود، به صدور انقلاب میخورد؛ وقتی میهمانان ویژه مراسم همسران سفرای کشورهای مختلف باشند، آنهایی که بخشیشان آرزوی اضمحلال جمهوری اسلامی در نظام غرب را دارند و بخشی چشم امید به جمهوری اسلامی برای مبارزه با غرب بستهاند، با برگزاری اینگونه مراسم، دشمنان امیدوار و آزادیخواهان ناامید خواهند شد.