امروز به نسبت دو دهه گذشته در ایران فهم «جامعه مدرن» و «مدرنیزاسیون» آسان تر است و مسیر طیشده در دولت های سازندگی و اصلاحات در سرمایه سالاری و اشرافی گرایی؛ و ایجاد یک طبقه جدید در جامعه که الگوی رفتاری افراد جامعه هستند و به تبع آنها رفتار طبقه متوسط نیز شکل می گیرد، برای مردم ملموس تر شده است.
حالا راحت تر از گذشته می توان در مورد زندگی مدرن و مدرنیته سخن گفت و در این مجال اگر بخواهیم مدرنیته و زندگی مدرن را با چند مفهوم، برای خواننده ملموس تر کند؛ می توان آن را در فردگرایی، فایده گرایی، خردگرایی و این جهانی بودن چهارچوب مند کرد. مهمترین مفهوم در این بسط نظری اندیویژوالیسم (اصالت فردی انسان) است. فردگرایی است که نقطه پرقدرتش لیبرالیسم است. اگر دولتها در لیبرالیسم حداقلند چون آنجا فرد اصالت دارد. در این منطق هر چیزی غیر از فرد و پیش از او و بیرون از او وجودش اعتباری است و تنها یک چیز اصیل وجود دارد که آن نیز فرد و خواستهها و انتخابهایش است. در این پارادایم اینکه "من انتخابکننده باشم"مهمتر از این است که "من چه چیزی را انتخاب میکنم". طلاق و ازدواج به خودی خود مثبت یا منفی نیست بلکه بسته به این است که خواست من باشد یا از مرجعی بیرون از من صادر شده باشد. مساله دوم «فایدهگرایی» است؛ در منطق زندگی مدرن ارتباطات مبتنی بر فایده هایی است که به فرد می رسد و اساسا همه چیز مبتنی بر این گزاره سامان داده می شود که آیا این فعل منجر به فایده ای برای من می شود یا خیر؟ و اساسا این فایده از منظر مادی تحلیل می شود و محل رجوع است؛ بعنوان مثال در یک اداره فرد در دوگانه تصمیم گیری برای ارتباط نزدیک تر با فرد "الف"و "ب"این نکته را مد نظر قرار می دهد که "ارتباط با کدام یک مسیر ترقی و بالا رفتن در سازمان را راحت تر می کند"و اساسا ارتباط مفید و موثر این ارتباط است. ویژگی سوم بحث «خردگرایی» است؛ عقل محاسبهگر و عقل ابزاری در این جامعه است که آن هم در جامعه دارد مشاهده میشود؛ محاسبه اینکه این رفتار چقدر به تناسب هدف من وسیله خوبی است؟ انسان با عقل ابزاری محاسبه می کند که در مترو اگر روی صندلی نشته باشد و فرد مسنی یا معلولی یا بارداری ایستاده باشد آیا باید صندلی را در اختیار او بگذارم یا خیر؟ و مبتنی بر عقل ابزاری جواب منفی می شود. و در نهایت نگاه «این جهانی» است. در مدرنیته نگاه این جهانی غالب است. سخنی از مرگ و جهان بعد از مرگ نیست. اینها ویژگیهایی است از مدرنیته که کم و بیش در کلانشهرهایی مثل تهران صورت عینی پیدا کرده است.
اما مهمترین ویژگی انسانی که این زندگی مدرن به آن حمله می کند؛ عاطفه است و عاطفه در سیستم فکری مدرن سرکوب می شود چنانچه در مدرنیته فقط از عقل صحبت میشود آن هم عقل محاسبهگر دکارتی و کانتی که در آن انسان با عقل تعریف میشود نه با عاطفه!
حال در این سیستمی که سرخوردگی عاطفه در جامعه مدرن در افراد رسوب می کند؛ در بزنگاه ها این عاطفه بصورت آتشفشان خود را نشان می دهد که از جمله همین بزنگاه ها می توان به پدیده پاشایی و فوران عاطفه در آن اشاره کرد.؛ اما این تخلیه روانی عاطفی نمود های دیگری نیز در جامعه دارد که می توان آنها را فهمید.
برای شناخت این مسئله بایستی به چند آمار توجه کرد؛ افزایش مشارکت مردم کلان شهرها بویژه تهران در مراسمات نیکوکاری که تنها یکبار درسال برگزار می شود؛ افزایش سازمان های مردم نهاد برای حمایت از مسائل مختلف از جمله حیوانات! رشد شیرخوارگاه ها و جدیدا هم پدیده «دیوار مهربانی» و رشد آن در شهرهای کشور همه پدیده هایی است که در نگاه اول بسیار میمون به نظر می رسد اما در واقع برای تخلیه عاطفه در زندگی مدرن تعبیه شده است. مکاتب انتقادی همواره واقعیت را به دولایه ظاهری، قشری و فریبنده و یک لایه زیرین و واقعی که ساختاری است تقسیم می کنند که برای فهم جامعه نباید به مناسبات رویین ارجحیت داد و آنچه در واقع وجود دارد آن لایه زیرین و زیربنای مسائل است و عدم توجه به انها به واسطه ناآگاهی جامعه است.
ضرورت خیریه در عالم آلوده به مدرنیته و جامعه ی ایندویژوالیست سودمدار؛ نه از باب رفع نیاز مستمندان و زایل نمودن شکاف طبقاتی و نیل به عدالت ، بلکه افیونی است برای تسکین و تخلیه عاطفه است و این همان زیربنای جامعه مدرن است. این پدیده البته در نظام لیبرالیستی غربی با چهره های زیبا تری ارائه می شود، آنجلینا جولی سفیر صلح سازمان ملل می شود؛ هیلاری کلینتون بنیاد خیریه راه اندازی می کند، میشل اوباما بنیاد حمایت از کودکان را مدیریت می کند و نمونه های مشابه دیگر که لایه رویین جهان غرب است و در لایه دوم همین ها در لابی های سرمایه سالاری خود، فقر، بی خانمانی، فحشا، تولید کودکان تک والد و ... را در جامعه گسترش می دهند. به عبارتی آنان که «عامل» و «مسبب» این فقر و بی عدالتی اند، بعنوان چهره های خوب و مهربان جامعه نیز شناخته می شوند.
نگاه دقیق و درست در جامعه ایران نشان می دهد که تحت تاثیر مدرن شدن و تفکر توسعه گرای اقتصادی که دولت یازدهم نیز یکی از منادیان آن است -به ویژه در کلان شهر ها-، به مجرد اینکه رفتارهای انسانی و دینی مستمر همچون زکات، صدقه، خمس و... که از نگاه مادی گرای دنیا نیاز به صرف هزینه بالا و غیرفایده گرایانه و غیرعقلانی است، مصرف گرایی بالا رفته، کودکان بی سرپرست افزایش یافته، شکاف طبقاتی گسترده تر شده و عاطفه از بین رفته است.
بعنوان تکمله به یک قاعده اسلامی و قرآنی در مورد جامعه دینی که مستمرا در جهت عدالت کار می کند و از نگاه دنیوی غیرعقلانی و عیرفایده گرایانه است اما در منطق دینی کاملا عقلانی و حتی با نگاه فایده گرایانه مقبول است. خداوند در سوره مبارکه المعارج آیه ۲۴ می فرمایند: "فِى أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّآئِلِ وَ الْمَحْرُومِ وَالَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ "(معارج24الی26) "و آنان که در اموالشان حقّى است معلوم.براى افراد سائل و محروم.و آنان که روز جزا را باور دارند"به گفته مفسّران، اين آيه قبل از فريضه خمس و زكات نازل شده است. از امام صادق عليه السلام درباره «حقّ معلوم» سؤال شد، فرمودند: «اين حق غير از زكات واجب است و مراد آن است كه خداوند به انسان ثروتى داده و او بخشى از آن را جدا كرده و با آن صله رحم مىكند و مشقّت را از خويشان خود بر مىدارد.
به تعبیر دیگر این آیه بدان مفهوم است که هر کس درصدی از درآمد خود را هر ماه کنار می گذارد و به امور سائل و محروم می گذارد، یعنی هر ماه این «حق معلوم» و درصد مشخص را اساسا جزو درآمد و خرج و برج خود به حساب نخواهد آورد. اما آیا با منطق محاسبه گر دنیوی این امر قابل جمع است؟ و اساسا برای کسانی که در گیر زندگی مدرن شده اند این اقدام پذیرفته شده است؟