گزارشی از وعدههای غرب به ایران در جریان جنگهای اول و دوم جهانی
جنگ اول جهانی و ایرانی ویران شده جنگ اول جهانی کمتر از 2 هفته پس از تاجگذاری احمد شاه جوان آغاز شد. بلافاصله بعد از نواختن کوس جنگ، مستوفیالممالک- نخستوزیر وقت ایران - بیطرفی کامل کشور را اعلام کرد اما این اعلام کارگر نبود و دولتهای درگیر در جنگ از هر سو وارد ایران شدند. روسهای تزاری از انزلی تا اصفهان تازیدند. عثمانیها از غرب تا همدان و سپس از آنجا به سمت قفقاز و مرزهای روسیه رفتند.
روسها در مرداد ۱۲۹۴ تا پشت دروازههای تهران جلو آمدند. پیشروی روسها به سمت پایتخت موجب مهاجرت عدهای از نمایندگان مجلس از تهران و تعطیلی مجلس شد. احمدشاه در صدد انتقال پایتخت از تهران به اصفهان برآمد، وزیران مختار روس و انگلیس او را از اجرای این تصمیم بازداشتند. روسها به قزوین عقبنشینی کردند. تاریخنگاران آن یکسال را جزو بیثباتترین دوران سیاسی ایران نگاشتهاند چه آنکه در آن مدت بعد از استعفای مستوفیالممالک؛ به ترتیب مشیرالدوله، سعدالدوله، عینالدوله، مستوفیالممالک و عبدالحسین میرزا فرمانفرما به ریاست دولت منصوب شدند و سرانجام با استعفای فرمانفرما در دی ۱۲۹۴ (ژانویه ۱۹۱۶) احمد شاه، محمدولی خان سپهدار تنکابنی را با لقب سپهسالار[اعظم] به رئیسالوزرایی برگزید.(1)
بهرغم اعلام بیطرفی دولت ایران، نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شدند. ارتش روسیه تزاری تا دروازههای تهران پیشروی کرد اما از منقرض کردن سلسله قاجار منصرف شدند. در جنوب نیز مردم محلی در چند نوبت با متجاوزان انگلیسی درگیر شدند که از مهمترین نبردهای جنگ اول جهانی در ایران میتوان به مقاومت دلیران تنگستان به رهبری رئیسعلی دلواری، دشتستان و دشتی در استان بوشهر و ناصر دیوان کازرونی در فارس و نبرد جهاد در خوزستان اشاره کرد. با آنکه ایران از کانون اصلی جنگ یعنی اروپا فاصله زیادی داشت ولی به یکی از میدانهای جنگ تبدیل شده بود.
ایران در آن زمان با انقلاب مشروطیت مرحله جدیدی از تاریخ خود را آغاز کرده بود. در این میان 2 گروه افراد وجود داشتند؛ گروهی روحانیون مبارزی که تلاش داشتند تمامیت ارضی را حفظ کنند و اجانب را از کشور بیرون رانند و گروهی روشنفکرنمایانی که به یکی از گروههای غربی تمایل داشتند و تلاششان را در محکم کردن میخ وابستگی و حضور استعمار گذاشته بودند.
روسیه و انگلستان نیز در خلال جنگ اول جهانی عملاً با انعقاد قراردادهایی ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تبدیل کرده بودند و ورود نظامیان آنان به داخل کشور که غالباً با استناد به این قراردادها صورت میگرفت، سبب شده بود دولت مرکزی حتی در تهران، قدرتی نداشته باشد.
یکی از این توافقنامهها پیمان معروف ۱۹۱۵ بود که ۲۸ دی ۱۲۹۳ میان روسیه و انگلستان به امضا رسید. این پیمان که به فاصله ۸۰ روز پس از اعلام بیطرفی ایران در جنگ به امضای 2 دولت مذکور رسید، قلمرو نفوذ 2 کشور را در ایران بیش از آنچه در پیمان ۱۹۰۷ آنان مقرر شده بود، توسعه داد. به موجب این پیمان 2 کشور حقوق و امتیازات ارضی بیشتری برای خود در ایران قائل شدند و هزینه نگهداری نیروهای خود را در ایران نیز به گردن دولت تهران گذاشتند. ورود نظامیان روسیه به شهرهای تبریز، ارومیه، همدان، قزوین، زنجان و کرمانشاه که در زمستان ۱۲۹۳ و در تمام طول سال ۱۲۹۴ صورت گرفت، نتیجه همین توافقنامه بود. روسها این قرارداد را به بهانه فراهم شدن زمینه مقابله با پیشروی نیروهای عثمانی در ایران امضا کردند. در زمان انعقاد این پیمان، عثمانیها تبریز را در اشغال خود داشتند. انگلیسیها نیز متعاقب انعقاد پیمان ۱۹۱۵ در نواحی جنوبی کشور پیشرویهای چشمگیری داشتند و قیام مشهور «دلیران تنگستان» در مرداد ۱۲۹۴ نمادی از مقاومت مردم سلحشور جنوب ایران در برابر آنان بود. انگلیسیها به نفت خلیج فارس چنان چشم دوخته بودند که تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند حتی به حصر تأسیسات نفتی ایران در بندرهای جنوبی که طبق «قرارداد دارسی» به چنگ آنان افتاده بود، پایان دهند. آنان با مشارکت نظامیان هندی تحت فرمان خود در جنوب ایران نیروی نظامی «پلیس جنوب» را شکل داده و آن را ابزار اراده خود کرده بودند و روسها نیز در شمال نیروی قزاق- نیروهای ایرانی تحت فرمان روس- را به وجود آوردند.(2)
علاوه بر از بین رفتن تمامیت ارضی و استقلال کشور، در این دوران ایران شاهد قحطی بزرگی بود. ژنرال دنسترویل درباره اقدام انگلیس در خرید غله در ایران مینویسد: «در اثر خریدهای ما قیمت غله بالاتر رفت و هر افزایش جزئی به معنای مرگ بسیاری از افراد بود». وی در تاریخ ۵ مه ۱۹۱۸ از همدان مینویسد: «قحطی در اینجا اسفناک است... ما محصول را ۴۰ تومان میخریم و امیدواریم مقداری هم کمتر از این تهیه کنیم. هر روز بسیاری میمیرند و بسیاری نیز در حال کمکرسانی مردهاند. اکنون که برفها آب شده و بهار آغاز شده است، مردم میروند بیرون و مثل گاو در مراتع میچرند». بسیاری از این مردم نگونبخت در حال چریدن در مراتع مردهاند.(3)
پایان جنگ اول بینالملل و وضعیت اروپای متأثر از جنگ
از آنجا که قرار است نسبت این جنگهای بینالمللی را با ایران مقایسه کنیم تاریخ را با دور تند ورق میزنیم و به پایان جنگ اول جهانی میرسیم که یگانه پیروز آن دولت بریتانیا بود. در شمال ایران، روسیه درگیر انقلاب بلشویکی بود، در غرب قلمرو عثمانی در حال تجزیه شدن بود و آلمانها نیز سقوط رایش دوم را به نظاره نشستند که به تبع آن ظهور جمهوری وایمار در آلمان و فشار دولتهای پیروز جنگ نوعی حس سرخوردگی و خشم را در میان آلمانها به وجود آورده بود. بحران اقتصادی ۱۹۲۹م- که در تاریخ آلمان هیچگاه اتفاق نیفتاده بود بهطوری که سوزاندن فرانک آلمان هزینهاش کمتر از خرید زغال سنگ با همان فرانکها بود- بر شدت ضعف جناح میانهرو و قدرتگیری تندروهای ناسیونالسوسیالیست به رهبری هیتلر افزود بهطوری که هیتلر توانست با تصویب رایشتاگ، در سال ۱۹۳۳م قانون اساسی جمهوری وایمار را ملغی و دیکتاتوری خود را در آلمان برقرار سازد. با قدرتگیری هیتلر، سرکوب مخالفان در دستور کار قرار گرفت. قدرت روزافزون نیروهای نظامی آلمان با نوعی حمایت ضمنی جهان سرمایهداری – به خیال آنکه آلمان نازی کومونیسم را از بین خواهد برد- همراه بود(4) البته این تحلیل تا حدودی دور از ذهن هم به نظر نمیرسید چنانکه یکی از گروههایی که بیشترین آسیب را بعد از روی کارآمدن هیتلر دید، اندیشمندان مکتب فرانکفورت بودند که از جمله نئومارکسیستها به حساب میآمدند که یا کشته شدند یا تبعید یا مشابه والتر بنیامین از ترس خودکشی کردند.
این وضعیت باعث شد دوران صلح نیمه مسلحی (۱۹۳۸ــ۱۹۳۶م) ایجاد شود.(5) دیری نپایید که هیلتر با «الحاق اتریش»، کشورگشاییاش را شروع کرد و بدین ترتیب جنگ دوم جهانی در اول سپتامبر ۱۹۳۹م میان آلمان و ایتالیا از یکسو و فرانسه و انگلستان از سویی دیگر آغاز شد و سایر کشورهای اروپایی نیز به استثنای سوئد، سوییس، اسپانیا، پرتغال و ترکیه، یکی پس از دیگری وارد جنگ شدند. سرانجام با حمله هیتلر به روسیه و نقض پیمان عدم تعرض در ژوئن ۱۹۴۱م روسیه نیز با نادیده انگاشتن سوسیالیسم، به فرانسه و انگلستان لیبرال پیوست.(6)
مواضع ایران در قبال جنگ دوم جهانی
دوباره به ایران بازمیگردیم، کشوری که بعد از جنگ اول بینالملل دیگر سلسله قاجار نداشت و روشنفکرنمایان که ادعای آزادی داشتند، رضاشاه دیکتاتور را به سلطنت نشانده بودند. این بار نیز ایران یک روز پس از شروع جنگ دوم جهانی (چهارم سپتامبر ۱۹۳۹م/۱۳۱۸ش) توسط «محمود جم»، نخستوزیر طی اطلاعیهای اعلام کرد: «در این موقع که متاسفانه جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران، به موجب این بیانیه، تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت».(7)
آلمان و انگلستان از بیانیه کاخ تهران استقبال کردند و به شاه تعهد دادند جنگ به این منطقه نخواهد آمد. انگلستان به دلیل درگیریاش در مناطق دیگر توانایی برقراری امنیت را در این منطقه نداشت. استدلال وزارت خارجه آلمان نیز از بیطرفی ایران چنین بود:«با توجه به پیوند نزدیک ترکیه با انگلستان و فرانسه چنین به نظر میآید که آنچه از لحاظ سیاسی اهمیت ویژهای یافته، آن است که فعلا به تقویت ایران در بیطرفی کاملش ادامه داده شود».(8) دولت رضاشاه نیز با اعلام رضایت طرفین با اعتماد به عدم تجاوز آنها بویژه چرچیل، نخست وزیر انگلستان تلاش کرد خود را از مهلکه به دور دارد اما دیری نپایید که این تعهدات هم از سوی انگلستان نقض شد.
اعتماد ایران به تعهد انگلستان برای عدم تعرض به کشور و نقض عهد چرچیل و همپیمانانش
چند روز بعد از بیانیه بود که در سوم شهریور 1320ش، ایران به اشغال نیروهای نظامی روس و انگلیس درآمد. نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای انگلیس از جنوب و غرب وارد کشور شدند. این حادثه در کشاکش جنگ دوم جهانی رخ داد و این حمله حاصل سومین تبانی روسیه و انگلیس بود که به زیان حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران شکل میگرفت.(9)
بهانه روس و انگلیس، وجود تعداد زیادی کارشناس آلمانی در ایران بود. دخالت نظامی شوروی و انگلستان در ایران متعاقب 2 اولتیماتوم مشترک روس و انگلیس در 28 تیر و 25 مرداد1320ش راجع به حضور کارشناسان آلمانی بهوقوع پیوست. این حمله همچنین به فاصله 3 هفته قبل از تبعید رضاشاه - تبعید شاه یک کشور توسط سران کشوری دیگر - به خارج از کشور رخ داد. شهرهای بیدفاع شمال و جنوب کشور در جریان حمله هماهنگ و مشترک روس و انگلیس، شدیدا بمباران و نیروی دریایی ایران در خلیج فارس و دریای خزر ظرف چند ساعت مضمحل شد. فرمانده نیروی دریایی نیز در همان روز اول حمله کشته شد.(10)
عصر روز سوم شهریور، هنگامی که نظامیان انگلیس و روسیه در شمال و جنوب خاک ایران در حال پیشروی بودند، علی منصور–نخستوزیر وقت- با مشاهده بحرانی بودن اوضاع، تصمیم به استعفا گرفت. در همان اوضاع رضاشاه طی تلگرافی به روزولت ـ رئیسجمهور آمریکاـ از وی خواست با میانجیگری مانع پیشروی انگلیس و روسیه در داخل ایران شود اما دولت آمریکا این درخواست را رد کرد.(11)
سفیر آمریکا در پاسخ به رضا شاه اعلام کرد: «هرگز منافع همپیمان استراتژیک خود- انگلستان- را کنار نگذاشته و به حمایت از شما در نخواهیم آمد.» اگرچه همین پاسخ را نیز زمانی داد که رضا شاه همه خواستههای روس و انگلیس را پذیرفته بود. نکته جالب توجه استدلال چرچیل برای نقض تعهد است که با استفاده از «منافع ملی بریتانیا» درباره این نقض پیمان میگوید: «اگرچه ما با ایرانیها پیمان بسته بودیم، قرارداد داشتیم و طبق قرارداد نباید چنین کاری میکردیم ولی این معیارها در مقیاسهای کوچک درست است. من نمیتوانستم از «منافع بریتانیای کبیر» بهعنوان اینکه این کار ضد اخلاق است چشمپوشی کنم و بگویم که ما با یک کشور دیگر پیمان بستهایم و نقض پیمان بر خلاف اصول انسانیت است؛ این حرفها مثل تمسک به انسانیت اساسا در مقیاسهای کلی و در شعاع خیلی وسیع درست نیست».(12)
5 شهریور دولت از هم پاشیده؛ به فروغی واگذار میشود و وی فردای آن روز در منزل خود با سفیران انگلیس و روسیه راجع به ترک مخاصمه و توقف جنگ، مذاکره کرد. جمعبندی فروغی از هدف انگلیسیها؛ تبعید رضاشاه بود فلذا فردای همان روز رضاشاه، همه اعضای خانوادهاش - به استثنای محمدرضا پهلویِ ولیعهد- را روانه اصفهان کرد و خود نیز روز دهم شهریور تصمیم به استعفا را به اطلاع فروغی و اعضای کابینهاش رساند.(13)
کنفرانس سران متفقین در تهران بدون آنکه شاه ایران مطلع باشد!
در فاصله روزهای ششم تا نهم آذر 1322ش، در بحبوحه جنگ دوم جهانی، تهران در جلسهای غیرمنتظره، میزبان رهبران 3 کشور متفقین یعنی «فرانکلین روزولت» رئیس جمهور آمریکا، «وینستون چرچیل» نخستوزیر انگلیس و «ژوزف استالین» رئیسجمهور شوروی بود. این 3 کشور در سالهای جنگ دوم جهانی 3 کنفرانس مهم در تهران، یالتا و پوتسدام تشکیل دادند و در آنها ضمن طرح نقشههای جنگی و استراتژی نظامی خود، درباره شرایط بینالمللی و اوضاع جهان بعد از پایان جنگ و همچنین تقسیم ممالک جهان به مناطق نفوذ، به توافقهایی رسیدند.(14)
کنفرانس تهران در محل سفارت شوروی برگزار شد و شاه نیز برای شرکت در کنفرانس ناگزیر بود به سفارت برود. در جریان کنفرانس، چرچیل و روزولت حاضر نشدند به دیدار شاه بروند و با وی تنها در محل سفارت دیدار کردند. دیدار استالین با شاه در کاخ مرمر نیز با تلاش و خواهش یکی از اطرافیان شاه به نام «احمدعلی سپهر»(مورخالدوله) از مسؤولان سفارت شوروی صورت گرفت. علاوه بر این با وجود آنکه واشنگتن و لندن، پیشنهاد مسکو را برای تشکیل اجلاس رهبران آمریکا، انگلیس و شوروی در تهران پذیرفته بودند ولی به هیچوجه دولت ایران را در جریان تصمیم خود برای تشکیل کنفرانس در تهران قرار ندادند. تنها در روز ورود رهبران متفقین، نخستوزیر ایران- علی سهیلی ـ در جریان قرار داده شد.(15)
تعهدات متفقین در کنفرانس تهران و نقض تعهد چند باره آنها
کنفرانس به پایان رسید و 3 کشور در اعلامیه پایانی خود استقلال و تمامیت ارضی ایران را نیز تضمین کردند و تعهد قبلی انگلستان و شوروی را درباره تخلیه ایران به فاصله 6 ماه بعد از پایان جنگ مورد تأیید قرار دادند ولی امضاکنندگان این اعلامیه، چندان پایبندی به تعهد خود راجع به ایران نشان ندادند.(16)
پایان جنگ و عدم خروج اشغالگران
جنگ جهانی به پایان رسید اما آنچه به پایان نرسید اشغال نیروهای استعمارگر در کشور بود. این نیروها نهتنها از تخلیه کشور مبتنی بر تعهداتی که طی قرارداد تهران داده و امضا کرده بودند خودداری کردند، مشکلات دیگری را برای کشور به وجود آوردند و به روایت بسیاری از تحلیلگران، نقطه شروع استعمار نو و حضور مستشاران آمریکایی- انگلیسی از همین تاریخ است. 3 ماه پس از آن امضا در اسفند ماه 1322 دو هیات انگلیسی و آمریکایی از جانب شرکتهای نفتی شوکونی ـ واکیوم و سینکلر آمریکایی و شرکت رویال داچشل انگلیسی ـ هلندی به تهران آمدند و هر دو تقاضای امتیاز نفت در نواحی جنوب شرقی ایران را کردند. مذاکرات و حتی حضور نمایندگان مزبور در تهران محرمانه نگاه داشته شده بود و جز چند تن از مقامات بلندپایه دولت کسی از مذاکرات ساعد- نخستوزیر- با آنان اطلاعی نداشت. به این ترتیب روند حضور جاسوسان انگلیسی و آمریکایی در لباس مهندسان، تکنیسینها و مشاوران و... افزایش یافت.
.....................................................................................
پینوشتها:
1- میروشنیکف. ایران در جنگ جهانی اول. ترجمه ع. دخانیاتی. چاپ دوم. تهران:انتشارات فرزانه،۱۳۵۷
2- همان
3- محمدقلی مجد، ترجمه محمد کریمی، بهار 1387؛ مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
4- هوشنگ مهدوی، عبدالرضا؛ تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی، تهران، امیرکبیر، 1383، چاپ سوم، صص 301 الی 302
5- همان؛ ص 307
6-همان؛ 321
7- ذوقی، ایرج؛ ایران و قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم، تهران، پاژنگ، 1367، ص 11
8- همان؛ ص 36
9- آبراهامیان، یرواند؛ ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم نیرومند، مرکز، 1377، ص 158
10- همان، ص 160
11- فوران، جان؛ تاریخ تحولات اجتماعی ایران (مقاومت شکننده)، ترجمه احمد تدین، تهران، موسسات خدمات فرهنگی رسا، 1378، ص490
12- چرچیل. وینستون، «خاطرات جنگ جهانی دوم » ترجمه تورج فرازمند، جلد 4 ص256
13- همان؛ ص 494
14- مدنی، جلالالدین؛ تاریخ سیاسی معاصر ایران، تهران، دفتر تبلیغات اسلامی، 1369، ص249
15- فیلی، اسدالله؛ روابط ایران و آمریکا، بررسی دیدگاه نخبگان، تهران، مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر ایران، 1381، ص 25
16- همان، صص 113 الی 141